؛
[ تو در چه خودت را خلاصه میکنی ؟
یکی میشود حبیب ...
دیگری تشریح میدهد جرعهای از
چشمهٔ دلاوریِ عباس را ...
دیگری با سلاحش به اهتزاز در
میآورد فتحالفتوح غیرت بنیهاشمی را ...
و تو زمانی مبارز میطلبی که نوازش
کلام مولا ، ولی و سرورت به تسکین ،
تفهیم و تبیین جانت درآمده باشد .
خودت را در چه خلاصه میکنی ؟
برای عمار انقلاب شدن ، باید مالکاشتری به
کارزار با نفست بروی ...
برای عمار انقلاب شدن ، باید حبیب
گونه از برای وصال یار به قلوب
مؤمنین جرئت ، جسارت و جوانمردی
هزینه کنی ...
و در کدام پله برای عمار شدن به سر
میبری ؟ ... #بشنو هل من ناصر را . ]