☆☆☆: می تونی همه ی زندگیتو رنگی کنی! یه رنگ خوشگل و تَک؛ رنــگ خـــــدا اونوقت ساده ترین کارهات مثل یه عبادت خالص؛ برات رشد و قدرت ایجاد میکنه @nabkotah110 کانال نکته های ناب

🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 بسم الله الرحمن الرحیم آقای خوبی ها سلااااااااام 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃

رفت پاى تخته تا انشايی كه نوشته بود رو بخونه يكم مكث كرد، اشكاى روى صورتشو پاک كرد و شروع كرد: سه شعبه نامردى بود... @nabkotah110

💠 به رسم ادب میخوانیم : 💠 ✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الارواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن علیهم السلام ✨ @nabkotah110

حدیث : قوی ترین فرد در ایجاد ارتباط کسی است که با کسی که از او بریده ارتباط برقرار کند ☆☆☆ @nabkotah110 کانال نکته های ناب

تلنگر: اجازه بدین خودش انجام بده ☆☆☆ @nabkotah110 کانال نکته های ناب

☆☆☆ تمام دریافت هایِ شما، از طریق ورودی های مختلفِ نَفْس (شنیدنی ها، دیدنی‌ها، خواندنی ها، خوردنی‌ها تفکرات و ...) با وجودِ شما اتحاد برقرار می‌کنند... بطوریکه تمام ظهورات و خروجی های شما را شکل می‌دهند. چقدر مراقب ورودی هایتان هستید؟ @nabkotah110 کانال نکته های ناب

☆☆☆ ‏داستان کربلا، مجموعه‌ای‌ هست از پیام‌ها، درس‌ها و عبرت‌ها؛‎عزادار حقیقی بعد از گرفتن پیام‌ها و درس‌های کربلا، باید به فکر اصلاح کار‌هایی باشد که در سال ۶۱هجری باعث به بالای نیزه رفتن سر امام زمانش شد... @nabkotah110 کانال نکته های ناب

🗓 هفتم محرّم الحرام در این روز آب را بر اهل‌بیت سیّد الشهداء «سلام الله علیه» بستند. نامه‌ی ابن زیاد بدین مضمون رسید که نگذارید حتّی یک قطره آب هم به آنها برسد. عمرو بن حجّاج زبیدی با چهار هزار تیر انداز مأمور منع آب فرات شدند که به هیچ وجه آبی به خیمه گاه پسر پیامبر برده نشود. 📚 الوقایع و الحوادث، جلد۲، صفحه۱۵۳ / فیض العلام، ص۱۴۶

جوانان بنی هاشم بیایید ، علی را بر در خیمه رسانید خدا داند که من طاقت ندارم ، علی را بر در خیمه رسانم

علی اکبر «سلام الله علیه» رجز خواند، شمشیر زد... از لشکر دشمن، بسیاری را به هلاکت رساند... کینه‌ی علی دیوانه‌شان کرده بود... با نیزه به کمرش زدند، با شمشیر به سرش کوبیدند؛ فرق سرش شکافته شد... [رمق نمانده بود به جانش...] دست بر‌ گردن اسبش انداخت، [تا بر زمین نیافتد] اسب [جلوی چشمش را ندید و] به لشکرگاه دشمن روانه شد... اطرافش را گرفتند... با شمشیر زدند...‌ زدند... تا تکه تکه شد... 📚 مقتل الحسین (مقرّم)، صفحه ۲۵۹