eitaa logo
📚 نُورُ البَصَرِ في مُنتَخَبِ الأَثَرِ
446 دنبال‌کننده
38 عکس
19 ویدیو
19 فایل
مطالب ناب درباره موسوعه شریف "مُنتَخَبُ الأَثَرِ في الإمامِ الثَّاني عَشَر عليه‌السلام" تأليف حضرت آیت اللّه العظمی صافی گلپایگانی‌ قدّس سره
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰مردم بغداد در انتظارِ آقااسماعیل (قسمت اوّل) آقا اسماعیل، اهل هِرقل از روستاهای حلّه‌ عراق بود. همه او را به راستگویی می‌شناختند. زندگی خوب و خوشی را می‌گذراند. در همان جواني، بیماری عجیبی دامنگیرش شد؛ غدّه‌ای به اندازه‌ یک مُشت در رانِ چپ او! هر سال بهار، این غدّه سر وا می‌کرد و هر چه چرک و خون بود بیرون مي‌آمد. دردش هم اسماعیل را از کار و بار می‌انداخت. وضعیتِ خسته‌کننده‌ای بود. تصمیم گرفت به حلّه برود و با یکی از دوستان دانشمندش به نام سید بن طاووس، این مشکل را در میان بگذارد، شاید او راه حلّی داشته باشد. ... تق تق تق ... درب خانه‌ سیّد، به آرامیِ مهر و محبّت یک دوست قدیمی کوبیده ‌شد. سیّد چند وقتی بود که او را ندیده بود. در آغوشش گرفت. احوالپرسی گرم و مهربانانه‌ای کرد. آقا اسماعیل که درد غدّه، اجازه خوش و بشِ بیشتری به او نمی‌داد، شروع کرد به نالیدن از آن بیماری ... - دوست عزیزم! این بیماری امان من رو بریده! مي‌خوام از شرّش خلاص بشم. چه کنم؟ ..... 📚برگرفته از: کتابِ منقول در کتاب گرانسنگ «منتخب الأثر فی الإمام الثّانی عشر» (ویژه کودکان و نوجوانان)/تألیف محسن اکبری شاهرودی 🔰 به كانال نُورُ البَصَرِ في مُنتَخَبِ الأَثَرِ بپیوندید: 🌐 https://eitaa.com/noorolbasar
مردم بغداد در انتظارِ آقااسماعیل (قسمت دوم) همه‌ مردمِ حلّه از نانوا و کشاورز و طبیب و دانشمند، سیّد را می‌شناختند و برای او احترام ویژ‌ه‌ای قائل بودند. همین، کافی بود تا وقتی او، از پزشکان حلّه خواست تا برای معاینه و مداوای دوستش به منزلش بیایند، بدون چون و چرا قبول کردند. - «با اين غدّه نمی‌شه کاری کرد. راستشو بخواهید اگر اونو جرّاحی کنیم و بیرون بیاریم، احتمال داره رگ هم قطع بشه و دیگه بیمار، زنده نَمونه ...» این، نتیجه‌ای بود که پزشکان حلّه، اعلام کردند. در چهره سیّد و آقا اسماعیل، ناراحتی موج می‌زند، امّا بارقه امید، هنوز سوسو می‌کرد. ابن طاووس که طاقت نداشت درد و بیماری رفیق صمیمی‌اش را ببیند، به فکر فرو رفت و تصمیم گرفت تا آقا اسماعیل را با خود به بغداد ببرد، شاید پزشکان آنجا بتوانند کاری کنند: - آقا اسماعیل! شايد پزشکای بغداد از دکترای اینجا، واردتر باشن و بتونن کاری کنن. بیا با هم بریم بغداد... 📚برگرفته از: کتابِ منقول در کتاب گرانسنگ «منتخب الأثر فی الإمام الثّانی عشر» (ویژه کودکان و نوجوانان)/تألیف محسن اکبری شاهرودی 🔰 به كانال نُورُ البَصَرِ في مُنتَخَبِ الأَثَرِ بپیوندید: 🌐 https://eitaa.com/noorolbasar
مردم بغداد در انتظارِ آقااسماعیل (قسمت سوم) بغدادی‌ها هم، سیّد را خوب می‌شناخته و احترام ویژه‌ای برای این دانشمند بزرگ، می‌گذاشتند. نشانه‌اش هم این بود که وقتی سیّد، پزشکان معروف آنجا را خواست تا برای درمانِ اسماعیل، به محلّ اقامتش بیایند، همه بدون چون و چرا آمدند. امّا چه فایده‌ای داشت؟! نظر آنها هم، مثل پزشکان حلّه بود! آقااسماعیل، واقعاً خسته شده بود. غدّه‌ای دردناک که چرک‌های خونی‌اش، بدن انسان را نجس می‌کرد و او را که مقیّد به مسائل شرع بود، در سختی می‌انداخت. ابن طاووس که خودش، خیلی ناراحت بود، آقا اسماعیل را دلداری می‌داد: - اسماعیل جان! اینقَد غصّه نخور. خودتو هلاک می‌کنی. دستور خدا و پیغمبرش اینه که به خودت سخت نگیری. فقط نباید بگذاری نجاست به جای دیگر بدنت برسه و می‌تونی با همین لباسا نماز بخونی. آقا اسماعیل، که از همه جا ناامید شده بود، برای اینکه بتواند کمی از ناراحتی‌اش کم کند، تصمیم گرفت به سامرّا برود و حرم امام هادی و امام عسکری – درود خدا بر آنان باد- را زیارت کند: - حالا که اینطور شده و این همه راه را تا بغداد آمدم، اجازه بدید برم زیارت سامرّا. بعد هم برگردم به هرقل.... 📚برگرفته از: کتابِ منقول در کتاب گرانسنگ «منتخب الأثر فی الإمام الثّانی عشر علیه السلام» (ویژه کودکان و نوجوانان)/تألیف محسن اکبری شاهرودی 🔰 به كانال نُورُ البَصَرِ في مُنتَخَبِ الأَثَرِ بپیوندید: 🌐 https://eitaa.com/noorolbasar
مردم بغداد در انتظارِ آقااسماعیل (قسمت چهارم) سید که از تصمیمِ دوستش خیلی خوشحال به نظر می‌رسید، «التماس دعا»یی به دوستش گفت و او را بدرقه کرد. اسماعیل هم، لباس‌ها و پول‌هايي را که همراه خود آورده بود، پیش سيّد گذاشت و به سمت سامرّا، روانه شد ... مستقیم به حرم، مشرّف شد و با جانی خسته و روحی امیدوار به فضل امامان، زيارت‌نامه خواند و به سرداب مقدّس رفت. او که سال‌هایِ سال، رنجِ بیماری، رهایش نکرده‌ بود. به درگاه خدای مهربان، تضرّع و ناله کرد و با چشمانِ اشکبار، شِفای بیماری‌اش را از امام زمان خواست. پاره‌اي از شب گذشته بود که از آنجا بیرون آمد. آقااسماعیل تا پنجشنبه همان هفته، در سامرّا بود. روزی از روزها که در کنار دجله رفته بود تا غسل زیارتی کند و با لباس پاک، برای زیارت برود، با منظره‌ای عجیب روبرو شد... ادامه دارد 📚برگرفته از: کتابِ منقول در کتاب گرانسنگ «منتخب الأثر فی الإمام الثّانی عشر علیه‌السلام» (ویژه کودکان و نوجوانان)/تألیف محسن اکبری شاهرودی 🔰 به كانال نُورُ البَصَرِ في مُنتَخَبِ الأَثَرِ بپیوندید: 🌐 https://eitaa.com/noorolbasar