eitaa logo
پرستارانه 👩🏻‍⚕️🌱
327 دنبال‌کننده
750 عکس
24 ویدیو
2 فایل
سلام، من پرستارم و اینجا تلاش میکنم که شمارو در بیمارستان نبینم... @na_pirabasi
مشاهده در ایتا
دانلود
کاهو 🥬 رو با سکنجبین یا با عسل میل کنین 😊 و اگر میخواین خواص و اثر کامل داشته باشه، در حالت معده سبُک میل بشه.
ما یه رسم اشتباه توی مهمونی داریم، ⛔️ اینکه پذیرایی رو بعد از غذا انجام میدیم! میوه‌ای که بعدِ غذا خورده میشه، در حقیقت فقط هضم غذا رو مشکل میکنه! معده رو سنگین میکنه! و تازه خواصش هم بخوبی جذب بدن، نمیشه! اما اگر قبل از غذا میل بشه، (مثلا یکی دو ساعت قبل غذا) هم میوه بهتر هضم و جذب میشه، و هم موقع غذا خوردن، اشتهامون کمتر میشه🤭 چون میوه هضم‌ش سریع‌تر از غذا هست، زودتر معده رو تخلیه میکنه و جا میده به غذا😇 https://eitaa.com/parastarane_ir
دارن اذان میگن و من دارم پیام جدید توی گروه مینویسم که این خوب نیست، بقیه‌ش رو بعدِ نماز میگم خدمتتون 😊✋
داشتم میگفتم... فقط و فقط دوتا✌️ میوه هست، که خوردنشون بعد غذا، اشکالی نداره! تازه به هضم بهتر غذا هم کم میکنه! اونم و هست. https://eitaa.com/parastarane_ir
ولی نمی‌دونم چرا رسم مهمونیای ما اینجوریه! انگار مسابقه داریم که چیز بیشتری بدیم مهمان بخوره!😅 رگباری پذیرایی میکنیم!!! شربت! چایی! شام! (چند نمونه غذا🫣) میوه! باز چای و کیک! ذرت و آجیل و مخلفات و... این روش، اشتباه اندر اشتباهه 🙃 https://eitaa.com/parastarane_ir
سلام بر پرچم وُ عَلَـم ♪♫ سلام بر شعرِ مُحتشـم ♪♫ سلام بر مُحـرم ♪♫ 🖤
این عکس صفحه قفلِ گوشی منه:) ُکه این جمله رو هرروز ببینم! یَقیناً کُلُّهُ خَیر هرچه پیش آید خوش آید... می‌دونم دلیل و نتیجه نهایی سختی‌ها و رنج‌هایی که پیش میاد رو من خیلی اوقات متوجه نیستم، پس باید در برابر بالا پایین‌ها صبور باشم، شکایت نکنم و حضورِ "الله" رو به خودم یادآوری کنم. https://eitaa.com/parastarane_ir
مردی از کوچه‌ رد میشده، میبینه دو تا کودک دارن بخاطر یه "گِردو" باهم دعوا می‌کنن، هرکدوم میخواسته گِردو رو خودش برداره، این میگه: گردو مالِ منه! اون میگه: مالِ منه! این مرد هرچقدر سعی کرد، بین‌شون صلح برقرار کنه، نتونست! گفت: گردو رو نصف می‌کنیم، هر نصف‌ش برای یکی‌تون! گردو رو که شکستن، پوک بود! خالی بود! اصلا مغزی نداشت! خیلی از اهداف دنیایی که ما براش دست و پا می‌زنیم، تهش هیچی نیست، آخر آخرش که بهش برسیم، پوکه! https://eitaa.com/parastarane_ir
اگر برای فردا دارید، ⛔️لطفا سیر🧄 نریزید! ⛔️فلفل🌶 توش نریزید! ⛔️زردچوبه و ادویه رو خیلی کم بریزید! 🔵بجاش کشک رو بیشتر بریزید. چرا⁉️ چون طبع گرم هست، بخاطر حبوبات و سبزی‌هاش الآن هم تابستان هست و گرم! پس با فلفل و زردچوبه و سیر خیلی خیلی گرم میشه 🔥 و توی این هوای گرم اصلا خوب نیست، و باعث بالارفتن صفرا میشه، اما کشک؛ طبع سردی داره، و باعث متعادل شدنش میشه. 🖤 https://eitaa.com/parastarane_ir
از بهترین شربت‌ها برای تابستان🌞 شربت با شکرقهوه‌ای پ.ن: دیدن تلاشتون برای سبک زندگی سالم، خوشحال‌کننده ‌ست.
دیشب‌مون خیلی شلوغ بود، تا صبح بیمار میومد، اونم بدحال... وقتی اینجوری میشه، دیگه تایم استراحت نداریم، یعنی از ۸ شب تا ۸ صبح، بدو بدو دنبال کارای بیمارها، دمِ صبح بود، تازه اذان گفتن، طرفای ۴ صبح، بخش همچنااااان شلوووغ یه بچه ۸ ماهه بی‌حال آوردن، محمدطاها💚 تب و تهوع داشت، در آغوشِ مادر و همراهِ پدر پدر و مادرش بی‌قرار بودن، چون هم تب داشت، هم بدنش کم آب شده بود، باید زود براش آنژیوکت می‌زدم، که سِرُم بگیره، چون کم‌آب شده بود، و هم اینکه کم‌سِن بود، اصلا رگ نداشت!!! یکسره هم گریه می‌کرد!😑 با خودم گفتم، رگ‌هاش رو بررسی میکنم، اگر پیدا نبود، هماهنگ میکنم که بره بخش اطفال، اما خُب هماهنگی اطفال هم طول می‌کشید! برای همین سعی کردم خودم رگ‌ش رو بگیرم، اینقدر از سر شب سِرُم زده بودم، کمرم درد میکرد! اینقدر بیمارها سروصدا میکردن، سرم هم درد می‌کرد!🤕😅 و خوابم میومد!🤤 نشستم پای تختِ بچه به مادرش گفتم دست‌ش رو محکم بگیره که تکون نخوره، تا گارور رو محکم بستم، صدای گریه‌ش بلند‌تر شد، اصلا رگ‌هاش پیدا نبود! دلم نمی‌خواست دست‌ش چندبار با آنژیوکت سوراخ بشه، برای همین خیلی دقت می‌کردم، همینجوری داشتم میگشتم دنبال رگ، صدای غُرغُر پدر مادرش توی سَرَم بود، -خانم دست‌ش کبود شد! -زود باش خانم! خداروشکررررر بالای دست‌ش یه رگ پیدا شد، آنژیوکت زدم، خون اومد یعنی درست بود😍 که یهووو بچه (گلاب به روتون) استفراغ کرد روی من!🥲 همزمان استفراغ و گریه... برای اینکه خفه نشه، زود برعکسش کردیم روی شکم، همچنان بالا میورد، پدرش هم توی شلوغی داد میزد به من که تقصیر شماست، از بس طولش دادید تا استفراغ کرد! 🤮 که تموم شد، بچه رو صاف خوابوندیم، آنژیوکت‌ش رو کامل چسب زدم، و سِرُم‌ش رو باز کردم، همچناااان گریه می‌کرد. با شلوار استفراغی پا شدم اومدم بیرونِ کابین، پنبه خیس کردم که لباسم رو پاک کنم، برم نماز بخونم... اول از پدر مادرش ناراحت شدم، ولی بعد با خودم گفتم شاید اگر من هم جای اونا بودم، مستاصل می‌شدم و درست رفتار نمی‌کردم! یه لحظه با خودم فکر کردم، راجع به سختی سختی، هم میتونه مارو به خدا نزدیک کنه، هم مارو از خدا دور کنه! این سختی میتونست منو پر از خشم و ناراحتی کنه و از خدا دور بشم، یا میتونستم به خودم یادآوری کنم که: الله شاهد هرآنچه بر ما میگذره هست. میتونستم بگم: الله عزیزم، این بنده‌های تو درمانده و بیمار شدن، من بخاطر لطف و محبتی که تو همیشه بهم داری، بدرفتاری اونارو می‌بخشم و توهم خطاهای منو ببخش، کمکم کن تا بتونم کمک‌شون کنم. یا میشد بگم: اللهِ عزیزم، ازت ممنونم که گذاشتی من بتونم سختی کمک به بنده‌های تورو تحمل کنم. اینجوری چقدررر آروم شدم... https://eitaa.com/parastarane_ir