eitaa logo
ققنوس
1.6هزار دنبال‌کننده
399 عکس
127 ویدیو
5 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
ققنوس
«کاش حاج‌آقای هوایی خواب بوده باشد!» (اربعین‌نوشت۱۸؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۴) |۴شنبه|۲۱مرداد۱۴۰۴
«چای این موکب خوردن دارد!» (اربعین‌نوشت۱۹؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۴) |۴شنبه|۲۱مرداد۱۴۰۴|۱۸صفر۱۴۴۷| موکب‌های فشرده و پشت‌هم، پرچم‌های رنگارنگ ملیت‌های مختلف، پذیرایی‌های متنوع، نواهای گونه‌گون... کمی جلوتر بچه‌های حشدالشعبی، موکبی زده‌اند که غنائم گرفته‌شده از داعش را به نمایش گذاشته‌اند... عمود ۳۲۷، غرفه جماعتی از هندوستان است، گرافیک محیطی شیکی دارد... کمی جلوتر می‌رسیم به موکبی که نام موکب ۳۱۳ است؛ اما عمودش نه! کار بچه‌های لبنان است، با همان استاندارد و کلاس‌کار بچه‌های لبنان، با محیط‌آرایی ویژه خودشان، فضاسازی و‌ گرافیک محیطی متفاوت و پذیرایی خاص! در حیاط صندلی چیده‌اند و زائران روی صندلی‌ها استراحت می‌کنند و پذیرایی می‌شوند؛ می‌خواهیم نماز مغرب‌وعشاء را همین‌جا بخوانیم، تا برویم تجدیدوضو کنیم و برگردیم، دست هر کدام از بچه‌ها یک ظرف سیب‌زمینی سرخ‌کرده و کریپسی است! می‌رویم در حسینیه برای نماز، خنکای مطبوعی به صورتت می‌نشیند... چشمم می‌افتد به کولرهای گازی ایستاده مقابل... روحانی سیه‌چرده‌ای با لباس خادمی موکب ایستاده به جماعت...، تا برسیم نماز تمام شده و آن روحانی هم از حسینیه خارج می‌شود... بعد از نماز پشت میز موکب می‌بینمش، ایستاده و خدمت می‌کند، غذا توزیع می‌کند و...، لابه‌لا هم وقتی کاری نیست، می‌نشیند و قرآن می‌خواند... ▫️ عمود ۳۵۰ می‌رسیم به پمپ‌بنزین، تقاطعی که می‌رود به سمت روستای کفل، محل دفن حضرت ذوالکفل نبی از پیامبران بنی‌اسرائیل... شاید نام این پیامبر را به حزقیال نبی شنیده باشید... این منطقه جزو استان بابل عراق حساب می‌شود؛ باز هم اهالی کفل آمده‌اند و مهمان‌نوازی می‌کنند... خاطرات خوبی از این نقطه داریم... هر بار که به این‌جا می‌رسیم، اهالی روستا با انواع خودروی سواری و وانت و مینی‌کامیونت و... چند کیلومتر راه را آمده‌اند تا هر کدام زائرانی را پیدا کرده به منزل برند... چندباری مهمان‌شان شده‌ایم... نقطه خوبی هم هست برای تغییر مسیر از مشایه به طریق‌العلماء یا طریق‌شط... اگر بخواهید ترکیبی طی طریق کنید پیشنهاد می‌کنم تا این‌جا را از مسیر اصلی مشایه بیایید، در این نقطه همراه اهالی روستا بروید به روستای کفل و فردا که می‌خواهند شما را به همین نقطه برگردانند، ازشان بخواهید تا همان کنار جاده شط یا نخلستان ببرند... شاید برای بعضی سؤال پیش بیاید که مگر طریق‌العلماء با طریق شط فرق دارد؟ باید عرض کنم در حد بررسی شخصی حقیر، به جز مسیر اصلی مشایه که به موازات جاده نجف تا کربلاست، سه مسیر دیگر هم با فواصل مختلف، سمت راست شما قرار دارد... یک مسیر، سمت راست شط هست که همان را طریق شط می‌گوییم، یک مسیر هم سمت چپ شط که البته ملصق به شط نیست، و نخلستان‌ها بین شط و این مسیر فاصله انداخته‌اند، این همان مسیری است که امروزه معروف است به طریق‌العلماء... هر دو مسیر رونق دارند و بافت سنتی خود را حفظ کرده‌اند، موکب‌های عظیم کم‌تری در این دو مسیر می‌بینید، به جایش تا دل‌تان بخواهد منازل اهالی روستاهای مسیر برای مبیت مهیاست، آن هم همراه با وای‌فای مجانی! این دو مسیر تا حدی شناخته‌شده هستند، اما در طول این سال‌ها جمعیتی را دیده‌ام که اگرچه بسیار نبودند، اما در سمت چپ شط، مابین شط و نخلستان‌ها حرکت می‌کردند، مسیری که صعب‌العبورتر و سخت‌تر به نظر می‌رسید و خبر خاصی هم از مواکب پذیرایی و... نبود... جاهایی هم مسیر از کناره شط فاصله می‌گرفت و داخل نخلستان می‌شد... با روایت‌هایی که از فلسفه طریق‌العلماء شنیده بودم و این‌که برای پنهان‌ماندن از مأمورین امنیتی و... خواص علمای اهل اربعین، از جاده‌های مخفی و میان نخلستان‌ها به زیارت می‌رفته‌اند، گمانم بر این است طریق‌العلماء اصلی همین باشد و ما امروز در جاده‌ای به موازات آن که کمی هموارتر و آبادتر است، حرکت می‌کنیم... ▫️▫️▫️ بالاخره از عمود ۳۵۰ با یک ماشین داغان، تا عمود سبعمیه می‌رویم، عمود ۷۰۰... همین که پیاده می‌شویم و از جاده وارد مسیر پیاده‌روی می‌شویم، موکب کوچکی شبیه دکه‌های خودمان توجهم را جلب می‌کند، عکس آقا را زده به دیواره دکه و زیرش نوشته: «جاي ابوعلي بالعافیة»، می‌گویم «چای این موکب خوردن دارد!» می‌ایستیم به صفای عکسی که زده، چایی می‌زنیم... ▫️ چند قدمی که می‌رویم جلوتر، موکب برادران افغانستان خودنمایی می‌کند، پرچم افغانستان را زده‌اند و شعری از اقبال: آسیا یک پیکر آب و گل است ملت افغان در آن پیکر دل است از فساد او فساد آسیا در گشاد او گشاد آسیا تصاویر حاج قاسم، آیت‌الله رئیسی، ابومهدی، سیدحسن، شهید عبدالعلی مزاری کنار هم قرار گرفته‌اند، عکس آقا و امام هم بالاتر، در دو گوشه... ادامه دارد... ✍️ ▫️@qoqnoos2
ققنوس
«چای این موکب خوردن دارد!» (اربعین‌نوشت۱۹؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۴) |۴شنبه|۲۱مرداد۱۴۰۴|۱۸صفر۱۴۴۷
3.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«چای این موکب خوردن دارد!» (اربعین‌نوشت۱۹؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۴) |۴شنبه|۲۱مرداد۱۴۰۴|۱۸صفر۱۴۴۷| بالاخره از عمود ۳۵۰ با یک ماشین داغان، تا عمود سبعمیه می‌رویم، عمود ۷۰۰... همین که پیاده می‌شویم و از جاده وارد مسیر پیاده‌روی، موکب کوچکی شبیه دکه‌های خودمان توجهم را جلب می‌کند، عکس آقا را زده به دیواره دکه و زیرش نوشته: «جاي ابوعلي بالعافیة»، می‌گویم «چای این موکب خوردن دارد!» می‌ایستیم به صفای عکسی که زده، چایی می‌زنیم... متن کامل را این‌جا بخوانید... ✍️ ▫️@qoqnoos2
«تمام شهر اگر خط‌به‌خط پر از خشمند...» (نوسروده برادر عزیزم هنرمند هیأتی مهدی مردانی) بدون تیر، بدون نشانه یاد بگیر شکار را برو بی‌دام‌ودانه یاد بگیر برای دل‌نسپردن بهانه بسیار است تو عشق را بنشین بی‌بهانه یاد بگیر امید را شده از زیر سنگ پیدا کن به سمت نور بیا، از جوانه یاد بگیر به سنگ و صخره اگر خورد وا نمی‌ماند اگر مسافری، از رودخانه یاد بگیر زمانه تلخ اگر شد، چه باک، می‌گذرد تو هم گذشت کن و از زمانه یاد بگیر اگر که چتر گرفتند دیگران بر سر تو از ترنم باران، ترانه یاد بگیر تمام شهر اگر خط‌به‌خط پر از خشمند مرا بخوان، غزلی عاشقانه یاد بگیر آبان ۱۴۰۴ ✍️ ▫️@qoqnoos2
ققنوس
«چای این موکب خوردن دارد!» (اربعین‌نوشت۱۹؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۴) |۴شنبه|۲۱مرداد۱۴۰۴|۱۸صفر۱۴۴۷
«ملاقات با «باباایمان عریان»، اخوی باباطاهر! در عمود ۷۰۶» (اربعین‌نوشت۲۰؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۴) |۴شنبه|۲۱مرداد۱۴۰۴|۱۸صفر۱۴۴۷| از ابتدا ماشین که گرفتیم، قصد عمود ۷۰۶ را کرده بودیم؛ موکب «قرارگاه قرآنی اربعین» که بچه‌های باصفای «جامعه قرآنی عصر» زحمتش را کشیده بودند... به موکب می‌رسیم، اما به دعای سفره رسیده‌ایم، کم‌کم در حال جمع‌کردن هستند، شیخ را می‌بینم، در آغوشش می‌کشم و خداقوتی می‌گویم... خانواده در یکی از غرفه‌های موکب می‌نشینند تا استراحتی کنند و چایی بخورند، ما هم همراه شیخ می‌رویم بخش‌های مختلف موکب را ببینیم... از وضعیت امسال می‌گوید و فرازوفرود کارها... از می‌پرسم که امسال هم با وجود مشغله نمایندگی حضرت آقا در خطه زنجان، باز هم آمده و سری به موکب و بچه‌ها زده... ▫️ همراه می‌رویم به اندرونی موکب... انبار و محل استراحت و پشت صحنه و همه و همه در چادر پشتی موکب است، شیخ و هم آن‌جا هستند... و یکی دیگر از بچه‌ها که تمام پشتش آفتاب‌سوخته شده، لباس‌ها را کنده و کرم ضدسوختگی زده... مسؤول رسیدگی به مواکب قرآنی بوده و این چند روز آ‌ن‌قدر در گرما و زیر آفتاب، از این موکب به آن موکب رفته که تمام پوست بدنش سوخته و بلند شده‌.. ما که وارد می‌شویم، بنده خدا، خجالت‌زده می‌خواهد پنهان شود... یکی از دوستان به شوخی معرفی می‌کند «باباایمان عریان» هستند، اخوی باباطاهر! ▫️ این ایام در حسینیه موکب، آقا منبر می‌رفته و حاج هم مداحی می‌کرده... آمره به فضای چادر اشاره می‌کند و می‌گوید همین‌جا محل اسکان و استراحت بوده، به شوخی می‌گویم اگر قزوینی‌ها خبر داشته باشند که را کجا اسکان داده‌اید، کفن‌پوش به سمت موکب روانه خواهند شد! ▫️ از بچه‌ها سراغ همسایه‌شان، «موکب علمی رایةالحسین» را می‌گیرم... اطلاعیه‌اش را دیده بودم و مشتاق بودم ببینمش... به زبان می‌آید... از بچه‌های دوست‌داشتنی جامعه قرآنی است، از آن نیروهایی که آرزو می‌کنی دوجینش را داشتی... اهل سوز، اما آرام و بدون دود... می‌گوید برای من هم اسم و عنوانش جذاب بود، اما هروقت رفتم کسی در موکب نبود، البته جز چند روز پیش که حاج‌آقای برای بازدید و سرکشی از موکب‌ها آمده بودند، دیدم یکی‌دونفر در موکب آمده‌اند... حالم گرفته می‌شود و ذوقم کور... از بچه‌های «جامعه قرآنی عصر» خداحافظی می‌کنم و می‌رویم به یک موکب آن‌ورتر... ادامه دارد... ✍️ ▫️@qoqnoos2