ققنوس
«ابطال جهان اسلام در اربعین» (اربعیننوشت۷؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۴) |۲شنبه|۱۹مرداد۱۴۰۴|۱۶صفر۱۴۴
«از منصور ارضی تا منصور سمائی»
(اربعیننوشت۸؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۴)
|۲شنبه|۱۹مرداد۱۴۰۴|۱۶صفر۱۴۴۷|
ابتدای شارعالرسول بالا، از بازرسی که عبور میکنیم، ناخودآگاه دست بر سینه میرود و سر خم میشود و سلام بر زبان جاری...
غالباً همین قسمتی را که شارع بالا گفتهام، به شارعالرسول میشناسند، اما شارعالرسول از شارع مدینه شروع میشود تا حرم؛ این شارعالرسول بالا و پایین را از خودم درآوردم، فاصله شارع مدینه تا بناتالحسن، پایین، از بناتالحسن تا ورودی حرم، بالا...؛ نمیدانم در عرف خودشان چگونه مشخص میکنند... چون هنوز فناوری نامگذاری دقیق خیابانها را در اینجا ندیدهام...
▫️
هرچهقدر جلوتر برویم، در پرسپکتیو خیابان، گنبد پایینتر میرود و از جلوه کامل طلاییاش کاسته میشود، برای همین همان ابتدای شارعالرسول بهترین جا برای ثبت عکس یادگاری است... کنارهم قرار میگیریم در ترکیبهای مختلف...
▫️▫️▫️
خسته و خمارِ خواب، لابهلای جمعیت، بیاراده، تلوتلوخوران، راه را ادامه میدهیم... هر قدم جلوتر، ازدحام بیشتر... در نیمه شارعالرسول، از ازدحام جمعیت به کوچه تنگ و کوچکی که زیر تابلو مغازهها و لباسهای آویزان از رگالها و دیوارها و... گم شده، پناه میبریم... کوچهای که محل رفتوآمد #حضرت_روحالله بوده، آن هنگام که در نجف، همسایه مولا بود... درب بیت امام باز است، جمعیت هم در رفتوآمد، با خوشحالی میخزیم داخل... داخل حیاط کوچک وسط خانه، شیخ #محمدباقر_منصورسمائی روی صندلی نشسته... میروم جلو و خوشوبشی میکنیم... از فرط خستگی، همانطور کولهبردوش چند دقیقهای مینشینم کنارش... بچهها هم میروند گوشه و کنار ساختمان را سرکی میکشند...
میگوید چند روز پیش حاج #منصور_ارضی، همینجا نشسته بود، گفتم حاجی! ما با هم اشتراک و افتراقی داریم، هر دو «منصور» هستیم، اما شما «منصور ارضی» هستید و من «منصور سمائی»!
▫️
میخواهم برایمان روایتی از خانه داشته باشد که هم او از گرما نا ندارد، هم جمع ما پریشانتر از آن است که جمع شود... خداحافظی میکنیم و میافتیم در پیچوخم کوچه...
▫️▫️▫️
اگرچه قبلتر بارها این مسیر را آمدهام، اما کوچهها آنقدر تنگ و تودرتو هستند که دائم دلآشوبم نکند، ادامه راه بنبست باشد و این جمع را با این حجم خستگی بخواهم برگردانم...
یکیدو پیچ را که رد میکنیم تابلوی مزار عارف عاشق امیرالمؤمنین(ع)، صاحب الغدیر، علامه امینی رخ مینماید... از پشت همان درهای بسته ساختمان سلامی روانه میکنیم و راه را ادامه میدهیم، عرض بازار قدیمی پشت حرم را طی میکنیم و باز هم در کوچهپسکوچهها میرویم تا برسیم کنار ساختمان کنسولگری ایران در نجف... از آنجا هم تا صافیصفا...
عملاً ازدحام و شلوغی را دور زدهایم، قاعده حمار را هم رعایت کردهایم، فقط ضلع حرکت حمار خیلی پرپیچوخم بود!
این قسمت انتهایی شبستان حضرت زهراء(س)، مزار صافیصفا و مسجد مقام امام سجاد(ع) و مصاعد کهربائیه(پلههای برقی)، حسابی آباد و چشمنواز و دلگشا شده... صافیصفا را که رد میکنیم، رو به حرم یک منظرگاه زیبا و متفاوت از گنبد و منار و بارگاه حرم ایجاد شده... یک سلامگاه بدیع! سلامی میدهیم...
این قسمت بساط پذیرایی هم رونقی دارد، اما صفها طولانی است و خستگی بر گرسنگی غلبه دارد... ترجیح میدهیم زودتر به محل اسکان برسیم...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2