01:20
حاجی کجایی..؟؟!💔🙂
دلتنگیمو دلتنگ..
و هر روز..همین دلتنگی بیشتر مارا میکُشد..🙃
سلام حضرت امید ، مهدی جان
خوش به حال زمینی که بر گام های شما بوسه می زند ...
و آسمانی که عطر ملیح و زهرایی اتان زیر سقف آن می پیچد ...
و پروانه ای که بر شانه های استوارتان می نشیند ...
و قاصدکی که در هوای شما پر می کشد ...
و نسیمی که بر کوی شما می وزد ...
... و من ... حسرت ... حسرت ... حسرت
#سلام_امام_زمانم
#سـلام_مـولاجـانم
@rahrovaneshg313
چرانمیخوایدقبولڪنید..
خـداۍفضایمجازےوخدایفضاۍ
واقعے،یڪیه؟/:
طرفتودنیاۍواقعےهرچیبگۍُداره!😐
تقوادارهادبدارهحجـابدارهسربہزیره
نمازشاولوقتھ،بانامحرمدرحدِسلامعلیڪ
صحبٺمیڪنهو ..
اما ڪافیه یڪے تو فضاے مجازے بهش بگه:
داداش/ابجـے :|
ازخودبیخـودمیشهانگاریقنـدتودلـشآبمیشه...نشددیگه!
یانمیخوایبگیریڪهخداحواسشبهتهست
یاداریبخاطرهبندههایخدابندگۍمیڪنے :)
#مذهبی_صورتی_نباش
#تباه_نباش
@rahrovaneshg313
#تلنگرانه✨
بعدا؟
بعدا وجود نداره!
بعدا چای سرد میشه!
بعدا روز شب میشه!
بعدا آدم پیر میشه!
بعدا زندگی تموم میشه!
حال رو دریاب!
@rahrovaneshg313
🇮🇷رهرواט عشق🇵🇸
سختاستعاشقشویویارنخواهد
دلتنگحرمشویواربابنخواهد:)💔✨
@rahrovaneshg313
[بیست و هفت روز و یک لبخند(:]
زندگینامه شهید بابک نوری هریس✨🕊
#پارت_۴۶
نگاهم به یک کارت عروسیِ قدیم است که توی آلبوم، یک گوشه اش مانده روی عکسی از خاکریز، و لولهی یک ژ۳، کنارش توی خاک فرو رفته. میگویم «از عروسی...»، و هر سه میخندیم.
میگویم«خودتان از هر چیز و هر جایی که دلتان میخواهد ، حرف بزنید؛ سوالی اگر پیش آمد ، میکنم.». موافقت میکند. مادر برای ریختن چای بلند میشود. بابک،از کنار آینهی قدی ، لبخند زنان ما را نگاه میکند.
پدر، کف دستانش را به هم میمالد و آه میکشد :
_تو روستا زندگی میکردیم . من، بیشتر پیش پدربزرگ و مادربزرگم بودم.
مادربزرگم زن مهربون و مومنی بود.
همیشه بهم دعا و سوره یاد می داد که شب ها وقت خواب بخونم .
اون موقع، تو روستا برق نبود؛
چه برسه به تلویزیون. تک و توک هم رادیوی باتری دار داشتن.
یه عمو داشتم ملا بود. از این روستا به روستای دیگه میرفت و قرآن یاد میداد و قصه های قرآنی را میگفت.
شب ها مردم میرفتن پیش ملا اژدر تا براشون قصه بگه؛هم یه چیزی یاد میگرفتن ، هم وقتشون پر میشد .
من و مادر بزرگم هم میرفتیم . قصه های قرآنی عمو رو خیلی دوست داشتم.
عموم ، به زبان ترکی ، قصه های قرآنی رو برای مردم میگفت .
یک شب یادم نیست عموم داشت چی میگفت که گفتم «عمو، آدم چه خوبه آخوند باشه.».گفت«چرت.».گفتم «خب، این جوری هم این دنیا رو داری ، هم اون دنیا رو.».عموم به شوخی زد پس گردن پسرش، و گفت.
@rahrovaneshg313