📢 #فارس
محفل روایتخوانی
@ravadar
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
1.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 #اربعین
امام حسینِ اسرائیلی
دستش را برد توی وان پر از آب یخ، یکی از آن «مایبارد»های معروف اربعینی را برداشت و سر کشید.
همسفرمان بود و صدای بم و بلندی داشت، وسط جمعیت که قرار گرفتیم گلو را صاف کرد و شمرده شمرده فریاد زد: «پیروزیِ رزمندگانِ اسلام و نابودیِ اسرائیل همه، یکصدا، مرگ، بر، اسرآئیل»!
جمعیت اطراف همراه شدند با شعار. صدای مرگ بر اسرائیل پیچید توی مسیر پیادهروی و چربید بر نوای قدمها و پچپچها.
اقای شعاردهنده، مرگ بر آمریکا را هم اضافش کرد. جمعیت چندباری پشت سر هم شعار دادند.
آمدیم که آخرین مرگ بر اسرائیل را بگوییم خانم حدودا ۴۰ سالهای که جلوتر از ما در حال حرکت بود برگشت و با ابروهای درهم کشیده به اقای شعاردهنده تشر زد: «اینجا جای مرگ بر اسرائیل گفتن نیست، این مسیر پیادهروی اربعینه، چرا لبیک یا حسین نمیگید، تو این مسیر فقط باید گفت لبیک یا حسین»!
آقا سریع پاسخ داد «اتفاقا اینجا جاشه، مرگ بر اسرائیل همون لبیک یا حسینه».
دختر جوانِ حدودا ۲۰ ساله و کالسکه به دستی که کنار خانم در حال حرکت بود با عصبانیت بیشتری گفت: «نخیر، مرگ بر اسرائیل چیه وقتی لبیک یا مهدی و لبیک یا حسین میشه گفت؟!»
یکی دیگر از همسفران خودش را کمی جلو کشید: «امام زمان و امام حسینی که به اسرائیل کاری نداره به چه درد میخوره؟!»
ادامه روایت در مجله راوینا
فاطمه اسلامفر
یکشنبه | ۲۶ مرداد ۱۴۰۴ | #بوشهر
«شناشیر؛ رسانه مرکز روایت استان بوشهر
@shenashir_bu
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📌 #اربعین
📌 #فلسطین
فلسطین، خشم فروخفته
بالاخره رسیدیم به آن پرچمی که اول سفر همراه خودمان آورده بودیم.
پرچم چهل متری در چهار متری؛ به قول متین خودش یک عمود است. (فاصله هر عمود در مسیر مشایه، تقریبا ۵۰ متر است)
هرچه باز میکردیم، باز دوباره کش میآمد و باز میشد. گویی تمام آدامسهای فرگوسن در طول عمرش را به هم وصل کرده باشی.
واکنشها جالب بود:
یک جوان عراقی آمد و گوشی را داد به دوستش و خودش پشت به پرچم کرد و یک دستش را منحنی کرد و تکان داد، همان علامت موشکهای ایرانی؛
دوتا خانم عراقی آمدند و پرچم را بوسیدند و خودشان را متبرک کردند؛ یک خانم عراقی هم از کنار ما رد شد و گفت: الله یحفظ آیتالله خامنهای.
خیلی از جوانان عراقی شروع کردند به شعار دادن و عدهای آمدند زیر پرچم را گرفتند و چند قدمی با ما همراه شدند.
فلسطین خشم فروخفتهای است که نیاز به یک بهانه دارد تا همه فریاد بزنند:
«الموت الاسرائیل الموت الامریکا»
امیرعباس شاهسواری
eitaa.com/neveshtanijat
جمعه | ۲۴ مرداد ۱۴۰۴ | #عراق #کربلا
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📌 #روایت_مردمی_جنگ
از اشرف دره تا عرش خدا
پدر گفت: «دلم نمیسوزد. سرم بالاست. بعد از شهادت حامد چندین جوان دیگر در همین روستا از دنیا رفتند. همین نزدیکیها یک جوان در استخر فوت کرد، اما حامد جانم با شرافت و عزت رفت و ما را هم عزتمند کرد. یکی نفر در سن کم در میان مردم عزت پیدا میکند و دیگری به سن پیری میرسد اما به اندازه کافی عزت ندارد؛ خدا خودش عزت میدهد.»
متن کامل روایت
الهام صباحی
دوشنبه | ۳ شهریور ۱۴۰۴ | #خراسان_شمالی #بجنورد
راوی راه؛ روایتنویسان استان خراسان شمالی
eitaa.com/raviraah
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📌 #روایت_مردمی_جنگ
موقعیت شهید ورهزردی
سالها بود که مسئولیت مهارتآموزی کارکنان وظیفه تیپ ۱۸۴ را به عهده داشت. خندهرو، مهربان و با معرفت بود. از آن بچههای ناب، مشتی، دوستداشتنی و باغیرت؛ مثل بچههای محلههای قدیمی شهر که داخل فیلمها دیده بودیم.
مثل همه بچه شیعهها ارادت خاصی به امام حسین(ع) داشت. این را به راحتی میشد در صحبتهایش فهمید؛ همان جایی که برای تایید حرفهایش همیشه میگفت: «به کربلایی که رفتهام...»
جهادی و دلسوزانه کار میکرد؛ خستگیناپذیر...
تقریباً همه دوستش داشتند؛ چراییاش را نمیدانم! اما هرچه که بود قطعاً از قلب پاکش سرچشمه میگرفت.
به وقت بازدیدهای کاری، همیشه با خنده میگفت: «نگران نباشید؛ خودم هستم؛ سربلندتان خواهم کرد.» نمیدانم چرا این همه خیالش راحت بود؛ شاید چون همانند اسمش به کاری که میکرد «ایمان» داشت. میگفت: «وقتی کار سخت شد صدایم کنید.» درست مانند لحظه حمله رژیم کودککش صهیونیست به خاک میهن عزیزمان. این بار هم اوضاع سخت شده بود. کار در یکی از پادگانها به مشکل خورده و تصمیم به اعزام گروه ویژهای از تکاوران ارتش گرفته شده بود. اما اینبار منتظر نماند تا کسی صدایش کند. همین که اسم ماموریت را شنید، جلوتر از همه خودش سینه سپر کرد و داوطلب شد...
ادامهٔ روایت در مجلهٔ راوینا
مرتضی بهاروند | مسئول مهارتآموزی لشکر ۸۴
یکشنبه | ۲۲ تیر ۱۴۰۴ | #لرستان #خرمآباد
راوی ماه؛ خانه روایت استان لرستان
@ravimah
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📌 #روایت_مردمی_جنگ
گرمتر از فلافل آبادان
مردها بیمزد و منت همه جوره پای کارند برای امنیت مردم. بی آنکه خسته شوند باید دوازده ساعت با موتور گشت بدهند. در ایست بازرسیهای ورودی و خروجی شهر با دقت عمل کنند. موارد مشکوک را شناسایی و کت بسته بفرستند جایی که باید بروند.
اما زنهایند که مغزشان میتپد روی تک تک مسائل حاشیهای. از دعا برای سلامتی جان مردها بگیر تا تهیه وعده خوراکی ناچیز.
مردها یک طور سختی کار دارند در خط مقدم. زنها طوری دیگر در پشتیبانی.
لای پیچیدن نان و مخلفات فلافل، هرکس پیشنهاد مختلفش را مطرح کرد.
- کاش به جای اینهمه خرده ریز یک پلوقیمه دست و پا میکردند.
- همهاش هم برنج خوب نیست.
- آخه این نون مینی به کجاشون میرسه؟ چطور تا وقت سحر تو کوچه خیابونها گشت بدهند؟ یا یک لنگه پا پست بدهند؟
- مَردند و معدهشون با ماها فرق داره.
سنش به زیر بیست سال میخورد. هرکس که نمیدانست خیال میکرد بیست سال را پرکرده. از بس که بزرگ بزرگ فکر میکرد و حرف میزد. اسم تکتک موشکها و تعداد عملیاتهای انجام شده را با رسم شکل بلد بود. شخصیتهای نظامی را کامل میشناخت و برایشان غش و ضعف میرفت. برای شهدا طور دیگری هلاک میشد.
ادامه روایت در مجله راوینا
ملیحه خانی
دوشنبه | ۹ تیر ۱۴۰۴ | #اصفهان #کاشان پشتیبانی مردمی از نیروهای بسیج
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 #ابوعبیده
ابوعبیده...
صدای تو آشنا بود، مانند همه فریاد دههها داد فلسطینیها
موضعات قاطع و بلند بود، مانند عیار مقاومت در مقابل ظلم
و چهرهات پنهان، مانند همه زندگی و غمهای فراموش شده زندگی فلسطینی...
و عجب صوتت آسمانی بود، همانند امید و ایمان...
و همان گونه زیستهای که خطابه آخرت بود...
و إنه لجهاد نصر أو استشهاد...
و حالا خیلی راحت شکایت کن...
چه امروز ترور شوی، چه فردا! عاقبتِ تو جز جایگاه شهادت نخواهد بود، همانگونه که گفتی محمد(ص) شاهد امتش خواهد بود؛ تو را هم شاهد خواهند گرفت به سؤال از فلسطین از همه ما...
«وما رميت إذ رميت ولكن الله رمى».
یکی از دوستداران تو، محسن
محسن فایضی
@Thirdintifada
یکشنبه | ۹ شهریور ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📌 #ابوعبیده
شخصیت ابوعبیده
اسم فیلم را یادم نیست. اما معمایش این بود که سید هیچوقت چفیهاش را از روی صورتش برنمیداشت و نامیرا بود.
شده بود نماد پیروزی و روحیه! هیچکس نمیدانست اسمش چیست فقط با دیدنش جان میگرفت.
واقعیت این بود سید هم شهید میشد اما سیدِ دیگری چفیهاش را برمیداشت، کیپ میبست، سوار موتورش میشد و پلاک خودش را در میآورد و شهادت هویت قبلی خودش را اعلام میکرد.
همان روز اول که ابوعبیده را دیدم یاد قصهٔ سید افتادم. فکر کردم نمیتواند شخص باشد.
ابوعبیده شخصیت است. شخصْ، ابوابراهیم حذیفه سمیر الکحلوت بود که شهید شد.
ابوعبیده شهید نمیشود...
بیتا شکری
دوشنبه | ۱۰ شهریور ۱۴۰۴ | #ایلام
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها