📌 #شهید_هنیه
باز هم سر صبح...
باز هم سر صبح، بود و کانال خبری که خبر از داغی تازه داشت، توی این سالهای اخیر چقدر از این سحرها و این انتظارها داشتهایم چقدر دعاهایی که از ته دل بالا میآمد: خدایا میشه خبر تکذیب بشه؟ میشه صبح با طلوع شادی بدمه، ولی کانال خبرهای رسمی تداعی این مداحی بود: خبر پر از داغه، خبر پر از درده
اسماعیل هنیه به فرزندان شهیدش پیوسته بود، توی تهران، توی پایتخت ایران ما. ما دوباره انتقام سخت را فریاد میکنیم
نجمه خواجه
چهارشنبه | ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ | #کرمان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #شهید_هنیه
داغ روی داغ
انا الله و انا الیه راجعون
این عنوان اکثر کانالهای خبری بود که اول صبح به چشم میخورد و باعث اضطراب میشد.
و مصیبت وقتی بود که متنش را خواندیم.
دوخبر بسیار دردناک و شوکه کننده.
شهادت مرد شماره یک حماس، اسماعیل هنیه، که جبران شدنی نیست. اما جانسوزتر اینکه در قلب تهران ترورش کردند.
چقدر سنگین وغیر قابل هضم بود.
آقای هنیه، مرد مقاومت و ایستادگی.
داغ شهادتت دوچندان برای ما سنگین است، ما مهمان کش نیستیم. هیچ وقت ایران و ایرانی رسم مهمان کشی نداشتند. برای ما فکر اینکه روزی صهیونیسم موفق به ترورت شود عذاب آور بود، چه برسد به اینکه شهادتت در کشور عزیز ما اتفاق بیفتد.
چقدر شرمنده شدیم پیش تو و خانواده ات. باور کن برای ما سنگین است که این خبر دردناک چطور به گوش همسرت رسید و چگونه باورش شد. هنوز داغ جگرگوشه هایت برایش تازه است. چه کند با رفتنت.
وقتی همه ی عزیزانت رفتند،کارش به بیمارستان کشید و تو آرامش کردی. با رفتنت که آرامش کند.
دعا کن خدا به دل همه ی ما و رهبر عزیزم صبر دهد و دعا کن شر این رژیم منحوس وغاصب،که شنیع ترین کلمات هم شرم دارند از توصیفش، از روی زمین براشته شود.
برجعلیزاده
چهارشنبه | ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ | #گیلان #رشت
پس از باران، روایت نویسندگان گیلانی
eitaa.com/pas_az_baran
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #شهید_هنیه
روی میز ما
ما چهارتا بودیم، بچههای همسایه پنجتا. آخرین لقمه ناشتایی از گلویمان پایین نرفته، وسط کوچه بودیم. بازی که تمام میشد و دلمان تاپ تاپ میکرد برای خانه، تازه جِر زدن و دعوایمان شروع میشد. جنگ را میکشاندیم به حیاط. تهتاغاریها را مامور جمع کردن سنگ میکردیم و از پشت دیوار برای هم سنگ میپراندیم. صدای آخ هر طرف که در میآمد، سنگ بعدی تندتر و محکمتر پرت میشد. هر جای هر کس میخورد برایمان مهم نبود، بازی همیشه اشکنک دارد و گاهی تهش به سر شکستنک هم میرسد.
از صبح غصهام گرفته برای اسماعیل هنیه.
اسماعیل!
تا امروز که قربانیِ راه ظهور شد نفهمیدم که چه اسم قشنگی دارد.
دلم میسوزد، خیلی هم زیاد؛ اما تنها گزینهی روی میز فکرم وعدهی صادق بعدیست. مگر کلام آقایمان نیست که:
"آرام باشید. این چیزهایی که شما میبینید، اینها حوادث طبیعی یک راه دشوار به سمت قلّه است..."
بازی سر شکستنک دارد. سنگی خوردیم، سنگی زدیم... و حکایتمان همچنان باقیست. انبار سنگهایمان پر است و سنگپرانی تا رسیدن صاحبمان تمام نمیشود.
ما انتقام میخواهیم.
سیلی نه!
فقط انتقام سخت...
طیبه روستا
چهارشنبه | ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ | #فارس #شیراز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
9.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 #شهید_هنیه
و مرگ در هر لحظه برای من میرقصد...
وقتی در روز تشییع جنازه حاج قاسم به تهران آمد و از حاجی به عنوان شهید قدس یاد کرد صفحات بسیاری از دوستان عربش پر شد از انتقاد و اهانت به او... و بعد آن کم نگذاشت...
وقتی فرزندانش را متهم کردند به سوء استفاده از امکانات هیچ نگفت و با شهادت اعضای خانوادهاش اثبات کرد که همه چیزش را در راه فلسطین فدا میکند... و بعد آن کم نگذاشت...
شهید راه قدس... شما در راه قدس، مسجد الاقصی و مقاومت کوتاهی نکردید و کم نگذاشتید...
در یکی از همایشهای حماس سرودی خواند:
- و مرگ در هر لحظه برای من میرقصد
- زندگی ما آهنگی است که با لحن مبارزه ساخته شده است
- و راه ما پر از خار و خون و نیزه است
- ای مسیر ما، ای گذرگاه دلاوران، ای راه رستگاری
- اگر ما سلاح به زمین بگذاریم؛ به روی ما سلاح کشیده میشود
- و اگر روزی لبهایمان لکنت بگیرد، جراحتهای ما از طرف ما سخن میگویند
محمد قطرانی
چهارشنبه | ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ | #تهران
انتفاضه فلسطین
@Thirdintifada
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #شهید_هنیه
پیررزمنده
آخرین بار که او را به دور از هیاهوی همایشهای بزرگ و مراسمات سیاسی دیدم، دهکدهای دنج در حاشیه استانبول بود؛ نشسته بودیم پای بساط چای که دیدم صورت بچههای فلسطینی گل انداخته. جنبوجوشها نشان از مهمانی مهم داشت؛ گرم گپ زدن درباره تاثیر علی شریعتی بر تطور فکر اسلامی عربی بودیم که ناگاه یکی از رفقا تکبیر چاق کرد. بادیگارد درشتهیکل ترک که کنار رفت، ابوالعبد هویدا شد. محافظان را کنار زد و گرم و صمیمی میان ما آمد؛ وسط خوشوبشها که فهمید از ایرانم، گرمتر در آغوشمان کشید. حس حضور اسماعیل هنیه، چیزی شبیه بچههای سینهسوخته شلمچه بود، پیررزمندههایی که پیراهن سفید را روی شلوار میاندازند و وسط خندههایشان بوی باروت را میشنوی، از تشویشآمدههایی که عجیب آرامت میکنند. حاج اسماعیل این چنین بود؛ کوه آرامش و ایمان. از پسِ دههها مبارزه، تجسد معنویت بود. هنیه آنقدر صیقل خورده بود که وقتی پشت سرش به نماز قامت میبستی، انگار بر بال فرشتهها بودی. شهادت اگر بویی داشت، عطر گرم عربی شیخ بود که هنوز هم در مشامم مانده. چنان گیرا قرآن میخواند، که میخواستی چشمهایت را ببندی و با او بر فراز مسجد الاقصی معراج کنی. هنگام خطبه خواندنش، محو روایتهای جهاد میشدی، وقتی که انگشت اشارهاش را بالا میآورد، گویی پرده پندار میدرید و پله پله تو را تا ملاقات خدا میبرد. دعایش که تمام شد، گفتم بهترین دعا را از شما میخواهم: شهادت در راه فلسطین؛ آرام دستم را گرفت و گفت: دعا کنیم برای آزادی فلسطین!
محمد اصغری
t.me/MuhammadAsghari
چهارشنبه | ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ | #تهران
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 #شهید_هنیه
پازل کجاست؟
هنیه مردی بود که سالها بالاخص در این اواخر، به مرد "جهاد" تبدیل شده بود.
و جهاد هیچ پایانی ندارد جز انتخابی که میان دو راه انتخاب مخیر شده است: زندگی با ذلت یا مرگ با شهادت
هنیه وقتی دوباره با انتخابات از آرا اعضای حماس از زندان و خارج و داخل فلسطین، به رهبری حماس انتخاب شد، اولین تصمیمش بازگشت به قلب مرگ و ترور بود، نوارغزه!
چند ماه بعد حضورش در نوارغزه تصمیم گرفت به سفرهایی برای رایزنی برود. پس از مذاکره با مصریها، قاهره اجازه تلآویو را اینگونه پاسخ داد: به شرط عدم سفر به تهران!
هنیه و تیمش از غزه خارج شدند و از مالزی تا روسیه و... سفر کردند.
بعد سفرها، تیم حماس دو هفتهای در قطر بودند که با یکی دوستان نزدیک به دفتر حماس گفتگویی داشتم و پرسیدم آخر تصمیمشان چه شد؟ تهران میآیند یا نه؟
که گفت در حال استخاره یا همان مذاکره با مصریها هستند.
دو سه روز بعد این گفتگو؛ داستان حاج قاسم در بغداد رقم خورد و هنیه بدون درنگ به تهران آمد و لقب "شهید القدس" را روی حاج قاسم ماندگار کرد
رفتار هنیه و پاسخ اسرائیلیها قابل حدس بود؛ هرگز اجازه بازگشت به نوارغزه از رفح داده نخواهد شد. و هنیه از آن سال آواره میان قطر و ترکیه و بیروت شد... درست مثل همه حیرانهای جهاد...
و آن هم گذشت...
۷ اکتبر، هنیه در کنار العاروری سجده شکرش تیتر اخبار شد... اولین واکنش اسرائیلیها یک چیز بود: دو سال آرامش فریب بود، این مردان هیچگاه لباس جهاد را رها نمیکنند!
جنگ به درازا کشید، صالح العاروری در قلب بیروت ترور شد؛ بهترین رفیق اسماعیل...
جنگ به درازا کشید، فرزندانش و نوههایش در قلب اردوگاه الشاطی در شهر غزه ترور شدند...
مگر نه اینکه پسران هنیه هم مانند همه رهبران جهان باید به جای امن میرفتند، یا حتی به جنوب نوارغزه، یا حتی خروجشان هم از نوارغزه خیلی راحت و ممکن بود... یا اصلا مگر فضای عربی پر نبود از کنایه به اینکه هنیه و پسرانش فرماندهان هتلها هستند...
وقتی خبر شهادت را شنید تنها گفت، الحمدالله... خون کودکان غزه ارزشمندتر از پسران من نیست... هدف تغییر تصمیم است، اما من مصممتر شدم...
و باز جنگ به درازا کشید و خون خودت در قلب تهران سرخ شد...
خونی به سرخی بغداد و بیروت و غزه و تهران...
تحلیلها به جای خود... اما دشمنی که آن سوی جهاد ما ایستاده، یک راه بیشتر پای تو نمیگذارد؛ یا جنگ را رها کن یا بجنگ تا بجنگیم
پازل تنها یک چیز است: ما همیشه در جنگیم؛ همیشه... ما در وسط جنگیم؛ نه آنکه از ترس عدم جنگ تصمیم بگیریم و نگیریم...
ابوالعبد دیدارت با همرزمت حاج قاسم، رفیق هم جهادت شیخ صالح و هم خونهایت، ۴۰ هزار فلسطینی و پسرانت مبارک...
محسن فلسطین، ظهر تلخ ۱۰ مرداد ۱۴۰۳
محسن فائضی
چهارشنبه | ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ | #فارس #شیراز
انتفاضه فلسطین
@Thirdintifada
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #شهید_هنیه
چه جمعاند شهیدالقدسها
هنیه از شخصیتهای بسیار دوست داشتنی برای من بود...
از سالها قبل تا طوفان الاقصی، در جلسات و نشستها و... از او گفتهام و دفاع کردهام
از سالها قبل به واسطه اتفاقات سوریه در ایران سر حماس و اخوان اختلاف بود و در حمایتش بسیار نوشتم
تا همین ۲ روز گذشته که بیش از ۵ جلسه ارائه در شیراز و اصفهان داشتم و هر جلسه بیشک از او گفتم
که فلسطین داستانش فرق دارد:
یک فرق این داستان خود "هنیه" است...
خود ضیف و العاروری است
رهبرانی که مردمانشان دوستشان دارند، با مردماند، برای مردمشان و ایمانشان هم شهید میشوند
و اصلا شاید شهادت مزد همین دوست داشتن مردمان از آنهاست
داغ سنگینی است... و آخر اسماعیل هم به قربانگاه رفت
فرقی نمیکند کجا باشد
اسماعیل هنیهی فلسطینی باشی، تهران مشهد توست
قاسم سلیمانیِ ایرانی باشی، بغداد مشهد توست
شیخ صالح العاروریِ فلسطینی باشی، بیروت مشهد توست
عماد مغینهی لبنانی باشی، دمشق مشهد توست
عزالدین قسامِ سوری باشی، جنین مشهد توست
شهادت همه جا هست؛ همه زمان و همه مکان و چه جمعاند شهیدالقدسها
محسن فائضی
چهارشنبه | ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ | #فارس #شیراز
انتفاضه فلسطین
@Thirdintifada
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 #شهید_هنیه
ماجرای آشنا
بسم رب الشهدا
ساعت ۲ بامداد، نیمههای شب، صدای انفجار و بوی خون...لحظه عروج...
چه قدر ماجرای شهادتت برایم آشناست. هنوز صبحی را که گفتند حاج قاسم را شبانه از دستمان ربودهاند، به خاطر دارم. پس این رسم دشمنان ماست که همانند بزدلان در تاریکی حمله کنند.
اما نمیدانند سربازان این جبهه در قنوتشان «اللهم رزقنا توفیق الشهادة» میخوانند و به دنبال قاتل خود میگردند. نمیدانند از خون آنها هزاران مبارز دیگر متولد میشود. نمیدانند هرچه بیشتر از ما بگیرند به پایان شوم خود نزدیکتر میشوند.
و اسماعیل، خود را فدای آزادی مردمت کردی اما به فرمودهی رهبر انقلاب، رژیم صهیونیستی زمینه مجازات سخت را فراهم ساخت و خونخواهی تو را وظیفه خود میدانیم.
من تو را شناختم...
تو را با مبارزههای خستگی ناپذیر در جبههی مقاومت شناختم. تو را با حماسههایِ حماس شناختم. تو را با استقامت، ایمان و دلاویهایت شناختم. تو را با فدا کردن خانوادهات در راه خدا شناختم. تو را با شهادت قاسمگونهات شناختم. من تو را به عنوان یک قهرمان شناختم.
قهرمانی که تا زمان آزادی فلسطین، خود را از استقامت و نبردهای بیوقفه آزاد نکرد.
ما تمامش میکنیم... اسارت فلسطین، کودککشیهای بیرحمانه، جنایات بیپایان رژیم غاصب و دردهای مظلومان را تمام میکنیم.
آنها شروع کردند اما ما تمامش میکنیم!
ما پای راهت میمانیم، اسماعیل هنیه!
فاطمه نصرتی
چهارشنبه | ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ | #تهران
آرتین، رسانۀ رسمی نوهنران ایران
@artteen_ir
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #شهید_هنیه
بند کفشهایمان را محکم کنیم
روز بیست و یکم بهمن ماه سال۵۷، در حالی که حکومت نظامی برقرار بود، امام فرمان شکست حکومت نظامی را داد.آقای چهپور از بستگان مرحوم طالقانی تعریف میکند:« مرحوم طالقانی از اینکه امام دستور لغو حکومت نظامی را داده خیلی مضطرب شده بود و به امام تلفن زد و گفت اگر لغو حکومت نظامی بشود، تهران حمام خون می شود. امام هم فرموده بود هیچ اتفاقی نمی افتد. آقای طالقانی گفته بود یا من بعد از یک عمر از سیاست چیزی نمی فهمم یا این سید با عالم دیگری ارتباط دارد. باور کنید این حکم امام که صادر شد معادلات به هم ریخت.»
روزی که امام دستور شکست حکومت نظامی را داد خیلیها تصور نمیکردند تنها چند ساعت دیگر بیشتر به پیروزی انقلاب اسلامی نمانده.
شاید خیلیها نگران بودند که این همه خون ریخته شده به ثمر میرسد یا نه؟ اما در همان حال اضطرار، محكم ایستادند تا کار را به آخر رساندند.
بلند شویم مثل بچه انقلابیهای دهه پنجاه وضو بگیریم، توسلهایمان را جدیتر کنیم. گذرنامههای اربعینمان را با نیت دیگری آماده کنیم. تضرعهای شبانه را بیشتر کنیم.
تاریخ انقضای تحلیلهای ما ضعیفیم، همهجا پراز نفوذی است، همهجا پر از حفره است گذشته. الان وقت ناله نیست، وقت شکایت نیست.
ما نزدیک قلهایم، نزدیک قله نفس کم میشود، سختی مسیر بیشتر میشود. اما وقت اظهار ضعف نیست، وقت شعف رسیدن به قله است. وقت نشاط رسیدن به نهایت کار است. بند کفشهایمان را محکم کنیم.
فاطمه نصراللهی
eitaa.com/haer1400
چهارشنبه | ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ | #قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا