📌 #حج
محل تولدت را دیدم
پیامبر رحمت! محل تولّدت را دیدم... کتابخانهای بود بینام و نشان! نه تجلیلی، نه تبلیغی و نه نام و نشانی از اینکه تو در این نقطه متولّد شدی! مسلمانان بیتفاوت از کنارش رد میشدند، بدون آنکه بدانند از کنار چه جایی گذشتند. اما خورشید خدا، دُرُست از پشتِ جایی که تو به دنیا آمدی بیرون آمد. چه طلوع زیبایی! وقتی این عکس را گرفتم به این موضوع توجهی نداشتم. مثل بیتوجهیام به طلوعهایی که خواب بودم. و عکسهایی که خدا از خوابهایم گرفته. تعداد طلوعهایی که در عمرم دیدهام خیلی خیلی کمترند از تعداد روزهایی که صبح کردم...
چقدر این عکس را دوست دارم. خدا خودش گفت فلک چرخان نیست مگر به محبت شما! خورشید تابان نیست مگر به محبت شما! بگذار تمام تلاششان را بکنند تا آثار شما را گمنام و بینشان جلوه دهند. نمیتوانند نورت را که همهی جهان را دارد میگیرد خاموش کنند. فقط نمیدانم چرا این قدر ساکتاند مسلمانان؟ چرا بعد از نماز بلند صلوات نمیفرستند؟ چرا سرشان توی کار خودشان است؟ چرا نمیدانند آنها باید روی زمین آقایی کنند؟ چرا از کنار محل تولدت بیتفاوت رد میشوند؟ دلم روشن است فرزندت میآید! خیلی زود!
روزی تو خواهی آمد...
از کوچههای باران...
تا از دلم بشویی...
غمهای روزگاران...
جاءالحق و زهق الباطل...
حمیده کاظمی
ble.ir/jostarestan
چهارشنبه | ۷ خرداد ۱۴۰۴ | #عربستان #مکه
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📢 #قم
محفل روایت
@artqom_ir
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📌 #حج
الف مثل انار مثل اعتکاف
سه روز مهمان خدا بودن طعم انار میدهد. یک سمتش شاید فکر کنی آفتاب سوخته و تُرش است تا حدی که اشکت دربیاید، یا حتی تصمیم بگیری بقیهاش را امتحان نکنی اما دانههای آبدار شیرینش آنقدر میچسبد که میارزد، مخصوصا اگر توی بهترین فصل از بهترین جا بچینیاش. تا روز اول و دوم دستگرمیست، میتوانی کم بیاوری و برگردی؛ ولی روز سوم دیگر دست خودت نیست. اجازه نداری که از خانهاش بیرون بروی. حتی خادمان بیتالله هم که زحمت نظم ورود و خروج را میکشند جلویت کم میآورند. همانها که اشکت را ...
ادامه در مجله راوینا
حمیده کاظمی
ble.ir/jostarestan
جمعه | ۹ خرداد ۱۴۰۴ | #عربستان #مکه
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📢 #یزد
انسان به روایت زنده است
@artyazd_ir
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📢 #فارس
عصر روایت
@artfars
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
1.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 #غزه
آمده بودم با چای تازه دم و کیک هویج، برای غزه یار جمع کنم!
سر قوری چای را برمیدارم. عطر گل محمدی و هل توی سرم میچرخد. مرا به خاطرات خانه پدر بزرگ میبرد.
آن روز هم پای سماور کمک دست عمه فاطمه بودم.
اسپند سوز را که روی بخار سماور داغ کرده بود و اسپند میریخت؛ دستم داد گفت برو ببر برای مهمان ها.
نمیدانستم این کارها چه معنایی دارند، فقط انجام میدادم.
روضه بود و سماور چای و گلاب و اسپندش.
اما امروز چایی دم کرده را بوییدم. حال خوبش مرا هوشیار کرد.
کیک را از فر درآوردم؛ رنگنارنجی کیک هویج دلم را قلقلک میداد. جلوی افسار نفس را کشیدم.
آمده بودم با چای تازه دم و کیک هویج، برای غزه یار جمع کنم!
مهمانها که رسیدند، از خواندن دعا توسل استقبال نشد.
مردها نشستند روی مبل و خانمهای توی اتاق بالاسر بچهها مشغول حرف زدن شدند، انگار باید صبر میکردم.
اما...
چقدر...؟
هر چند ثانیه یک کودک فلسطینی...
چشمم به بچهها میافتد که گرم بازی هستند.
چقدر از آن زندگی در اوج جنگ فاصله داریم.
بیخیال دنیای کودکان غزه قصه میخوانیم و غصههای بیهوده دیگری میخوریم.
موقع شام چهره آن دختر فلسطینی که قابلمه خالی را باید به چادر ببرد دلم را میلرزاند.
یا ابالفضل العباس، برخیز و برادری کن، بچههای غزه آب ندارند... غذا ندارند، نگذار هیچ کدام خجالت زده به چادر برگردند.
زهرا بذرافشان
eitaa.com/zanemoasser
یکشنبه | ۱۱ خرداد ۱۴۰۴ | #خراسان_جنوبی #شوسف
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📢 #کلمه
تمدید مهلت ارسال روایت به کلمه
kalame.info
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📢 #خوزستان
سرونامه
zil.ink/hozehonari.khuzestan
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📌 #امام_خمینی
به اسب شاه گفتیم یابو!
قیافهاش درست یادم نمانده. یعنی هرچه هم در این دورههای نویسندگی یادمان میدهند که "نگو و نشان بده"، آنقدر کلیبین هستم که جزییات چهرهاش از خاطرم رفته. شاید هم همان موقع توجه چندانی نکردم به صورتش.
علی را توی حدیقه (پارک) کرمالعریس دیدم. بیست و چند ساله میخورد و صورت بزرگی داشت انگار که باد کرده باشد. یکی از چشمهایش آسیب دیده بود. بالای ابرویش جای زخمی بزرگ مانده بود که روی ابرو ضخامت بیشتری داشت و از آنجا ردش میرفت تا نزدیک موهایش و تا آنجا نازک و نازکتر میشد.
اول فکر کردم از ...
ادامه روایت در مجله راوینا
محمدحسین عظیمی
@ravayat_nameh
دوشنبه | ۱۲ خرداد ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📢 #تهران
دوره تربیت مربی روایتنگاری
@artehranir
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷#راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📢 #فارس
نشست برخطِ «درشهر»
@artfars
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📢 #مرکزی
طعم خوش نوشتن
@artmarkazi
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها