📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت تبریز
بخش پنجاهوهشتم
تمام تلاشم را کردهام تا از بین جمعیت فشرده به هم راهی پیدا کنم و جلوتر بروم. کنار پیادهرو بین ماشین پژوی پارک شده و جدول، جایی برای ایستادن پیدا میکنم .
پیکرها دارند نزدیکتر می شوند. روی نوک پنجه پا، بالای بلوک سیمانی ایستادهام و یک سر و گردن بلندترم .
همهی حواسم به ماشین حامل شهداست که دارد نزدیک میشود.
همان لحظه مداح مداحی ترکی ِ "دولانیر علیقیزی مقتلی/ قان ایچین ده بیر بدن آختاریر " را زمزمه میکند .
کنارم صدای گریه زنی حواسم را پرت میکند. برمیگردم به سمت چپم و میبینمش؛ شال سرمهای سرش کرده و موهای رنگ شدهاش کمی بیرون ریخته است. دستش را روی صورت گذاشته و سوزناک اشک میریزد.
اولین خانم بدون چادر نیست که امروز توی تشییع میبینم. مطمئنم آخرینش هم نخواهد بود.
امروز همه مردم عزادار شهیدان خدمت هستند نه فقط چادریها و مذهبیها و به اصطلاح بعضی افراد، حزب اللهیها
ادامه دارد...
حکیمه برتینا
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۰:۰۰ | #آذربایجان_شرقی #تبریز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
نماز شیشهای
دلم را آرام می کنم اقا گفت هر کس در هر جا صدای رهبری را شنید بخواند به معنی عهد بستن.
من هم از پشت شیشه ها با صدای رهبری
می خوانم.
...انَک عَلی کُلِّ شَیٍ قَدیرٌ
اللهم إنا لا نعلم منه إلا خیراً
اللهم إنا لا نعلم منه إلا خیراً
اللهم إنا لا نعلم منه إلا خیراً
می فهمم او را خادم می نامد و برای علو درجاتش دعا می کند...
احساس می کنم آقا دلش به ایستادن است اما گویا باید محل را ترک کند...
ستاره یوسفی
چهارشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۰۹:۱۵ | #گلستان #گرگان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت تهران
بخش هفتم
منتهی به خیابان انقلاب و دانشگاه جمعیت متوقف شد. ازدحام عجیبی بود. مردم در حال شعار دادن بودن که لحظه وصال و نماز شهدای خدمت فرا رسید.
چه شیرین و گواراست صدای آقا را شنیدن در نماز شهدا در خیل جمعیت مردم بودن...
ادامه دارد...
سید محمد هاشمی | از #شیراز
چهارشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۰۹:۱۵ | #تهران
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
بدرقه
بخش اول
بسم الله الرحمن الرحیم
عزمم را جزم کردم. میروم. این تشییع را قرار است کنار شهدای رئیس جمهور انقلاب، تاریخ ثبت کند. پس حالا که بعد از رجایی، قرار است رئیسی که انتخابم بود، دومین رئیس جمهور شهید باشد؛ نمیخواهم برایش کم بگذارم... حالا که قرار است تاریخ از خون دلی که من خوردم، بنویسد، نمیخواهم؛ کم حسش کنم. میخواهم بریزد توی خونم شعارهای اللهاکبری که امام رضا مهمانش هست.
باید بروم از بهشت رضا تا بهشت ابدیت رئیس جمهورمان را بدرقه کنم.
ادامه دارد...
ملازاده
چهارشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | #کرمان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت قم
بخش سیوهشتم
خانوادهای عراقی را دیدم
رفتم جلو ازشون تشکر کردم و عذرخواهی که زحمت کشیدید اومدید
راستش بخواهید دلم می خواست ببینم چرا...
مرد عراقی گفت چرا شما عذرخواهی
ما، شما رو اذیت کردیم... ما باید از شما عذرخواهی کنیم ... هشت سال صدام بر سر شما بمب بارید اما شما مهمان نوازی کردید ...
گریه می کرد و فرزندانش را نشان می داد که پرچم ایران عکس حاج قاسم و سید ابراهیم دستشون بود ...
سال هاست به برکت مردان خدایی این سرزمین در همدلی ها مرزی وجود ندارد
و باز هم خداوند می خواست دل ها را نزدیک تر کند ...
یادت ماندگار شهید سید ابراهیم عزیز
ادامه دارد...
صدیقه فرشته | از #کاشان
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت قم
بخش سیونهم
سلام
بر تو ای سید ابراهیم
این پیکر سوخته و کوچک شده تو همان نشان جمهوری اسلامی است خادم الرضا عزیزمان
اصلا نشان مردان ایران ما فرق دارد
ما نشان محکم قدرت ایران را در لابلای سوخته های آهن پاره پیدایش کردیم همان قدرت ایران حاج قاسم عزیزمان که فقط به کلمه سرباز اکتفا کرد
در زیر آورهای دفتر حزب جمهوری اسلامی هفتم تیر ماه ۶۰
همان بهشتی عزیز و یارانش
رسم مردان ما اینگونه است ...
تا پای جان در راه خدمت به مردم برای رضای خدا
ادامه دارد...
صدیقه فرشته | از #کاشان
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 #رئیسجمهور_مردم
همه بودند امروز
شهید مدنی دست در دست آیتالله قاضی، آقا مهدی باکری کنار برادرش حمیدآقا که ایستادهبودند جلوی صف بچههای لشکر31. کمی که چشم میچرخاندی ستارخان و باقرخان را هم میدیدی لابهلای جمعیت که بغض کردهبودند و نرمنرم اشک میریختند برای قهرمانان خدمت. شهریار هم بود. تکیه داده به دیواری و سر در گریبان، شاید در حال سرودن قصیدهای. تمام تاریخ پرافتخار آذربایجان امروز جمع شدهبود در تبریز، در مراسم خداحافظی با قهرمانانی که حالا بخشی از تاریخ این سرزمیناند....
تبریز چنین جمعیتی را به خودش ندیدهبود تا حالا. شهر مهمان داشت؛ چه مهمانانی! سید شهیدانِ اهل خدمت بود و وزیر خارجهی مظلومان و استاندار زحمتکش و... پدر شهر. آقای «آل هاشم» از آن آدمحسابیهای نادرِ روزگار بود؛ امامجمعهی دوستداشتنیِ شهری که در آغوش گرم او میخندید؛بزرگترِ مهربان مردمی که انگار تشنهی داشتنش بودند. جمع شهدا را در تبریز سیدِ آل هاشم میزبانی میکرد. رئیسجمهور شهید، دیپلماتِ شهید و استاندارِ شهید انگار مهمان سیدِ شهید بودند و روی دست مردمی تشییع میشدند که نمیتوانستند در فراقِ پدرِ شهر بیتابی نکنند.
امروز تبریز بودم. در روزی که آذربایجان خروشان بود. اول خرداد حالا بخشی از تاریخ این دیار است. روزِ خروش و فریادِ زخمیِ یک خطهی داغدیده. امروز همه باهم در فراق شهدای خدمت نوحه میخواندیم، همه ی آذربایجان و همه لشکر۳۱ و همه برادران و خواهران و فرزندان سید آل هاشم خواندیم با چشم گریان:
سیندی بِلیم غمیندن ،یاتما اویان ابوالفضل
آرخام الیم ابوالفضل سیندی بلیم ابوالفضل.
سعید لشگری
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #آذربایجان_شرقی #تبریز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 #رئیسجمهور_مردم
آقام هه رو هه رو هه رو
اخبار را دوباره بررسی کردم. خبر جدیدی نبود و همان حرفهای دوازده سیزده ساعت قبل تکرار میشد. از دیروز بعدازظهر که اولین خبرهای ناپدید شدن هلیکوپتر آقای رئیس جمهور را شنیدم لحظهای چشم از تلویزیون و تلفنم برنداشتم. بیخوابی و دلنگرانی کلافهام کرده بود. اگر میتوانستم چشم روی هم بگذارم و ساعتی بخوابم هم گذر زمان را نمیفهمیدم هم سر درد رهایم میکرد.
شلوغ بود و صداهای مختلف در هم میپیچید. همه جا سیاه شده و مه فضا را پر کرده بود. سرگردان میان آن فضای وهم آلود مانده بودم که یکهو از خواب پریدم. بی اختیار گوشی را برداشتم. هر چه تلاش میکردم نمیتوانستم قفل گوشی را باز کنم.
آدمیزاد به امید زنده است. چقدر از دیروز ظهر به خودم امید داده بودم که این اتفاق سهمگین با یک معجزهی الهی ختم به خیر میشود و خدا دوباره خادم ملت را به انقلاب برمیگرداند. خودم را دلداری میدادم که خدا خواسته به ما تذکری بدهد که قدردان زحمت آقای رئیسی باشیم و غنیمت بدانیم وجودش را و ببینیم مجاهدتش را ولی انگار طرح و تدبیر خدا برای ایشان و انقلاب چیز دیگری بود.
فوری آماده شدم که از خانه بیرون بزنم قبل از آن به بچهها سر زدم. در خواب عمیقی بودند. به خودم گفتم اینها بیست سال بعد در کتابها میخوانند که در سی اردیبهشت سال ۱۴۰۳ رئیس جمهور این کشور در حال انجام مأموریت با جمعی از همکارانش در دل کوههای شمال غرب کشور به شهادت رسیدند.
تا اداره رسیدم لیست کارهایی که لازم بود یا میتوانستم انجام بدهم در ذهنم مرور کردم. تا حدود ساعت ده صبح کارها را پیگیری کردم.
با چند نفر از همکاران به سمت میدان شهدا راه افتادیم. بغض گلوگیرم شده بود. تند تند قدم بر میداشتم تا زودتر به میدان شهدا برسم، شاید آنجا فرصتی شد تا دلی سبک کنم. خیابانها مثل همیشه شلوغ و بازار فعال بود. صدای قرائت قرآن به گوش میرسید. پشت چراغ قرمز سر چهارراه بانک ایستاده بودم که صدای جوان دستفروش توجهم را جلب کرد. ولله حیف بود ...
سرچرخاندم و صاحب صدا را دیدم؛ داشت با شخص کناریاش بحث میکرد.
پا تند کردم و عرض خیابان را طی کردم. چند بار با خودم جمله جوان دستفروش را تکرار کردم: ولله حیف بود...
هر چه به میدان شهدا نزدیکتر میشد تراکم جمعیت بیشتر میشد. گوشهی میدان بین جمعیت ایستادم. قرائت قرآن که تمام شد و مردم صلوات فرستادند مداح میکروفون را گرفت و دست دیگرش بالا گرفت و با سوز گفت: «آقام هه رو هه رو هه رو...»
صدای گریه خانمها از پشت سرم و تکان خوردن شانههای مردان در مقابل چشمانم بیطاقتم کرد و بغضم ترکید.
ولله حیف بود...
سامان سپهوند
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #لرستان #خرمآباد
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
سلام مرا به مردم هرمز و بشاگرد برسانید
مهندس مهدی دوستی، استاندار هرمزگان برایم از آقای رئیسجمهور اینچنین گفت:
دو هفته پیش برای جلسهای خدمت رئیسجمهور عزیز رسیده بودیم؛ دوستان گفتند آقای رئیسی با شما کار دارد. وقتی خدمت ایشان رسیدم تعدادی از استانداران دور ایشان حلقه زده بودند. ایشان تا مرا دید گفت: « آقای دوستی غالب دفعاتی که خدمت حضرت آقا میرسم سراغ جزیره هرمز رو از من میگیرند. هر کاری میتوانی برای اونجا انجام بده. در سفر قبلی توفیق نداشتیم خدمت مردم هرمز برسیم سلام من را به مردم هرمز و بشاگرد برسانید.»
اعظم پشت مشهدی
دوشنبه | ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ | #هرمزگان #بندرعباس
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت قم
بخش چهلم
فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَيۡكَ
إِنَّكَ بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوى
کفشهایت را دربیاور
هماکنون در سرزمین بسیار مقدسی هستی.
کفش جامانده یکی از زائران شهید جمهور ، پیامبر اعظم، عمود ۲
ادامه دارد...
سید طاهر جوادیان
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا