🎂#معرفی_اعضا
🗓#روزنوشت
🧕زهره فصیحی
همه ی کلاس ها حتما یک گل سر سبد دارند. خانم فصیحی از آنهایی ست که هر جا برود میشود گل سرسبد جمع. مامان کلاس ما دنیا دیده و روشن ضمیر است، همین دوتا کافی ست که محرم رازهایمان شود.
خیلی زیبا و زنده داستان میخواند طوری که فکر میکنی اگر داستان نویس نشده بود حتما گوینده رادیو میشد.
چیزی که نوشته هایش را دلنشین میکند فضای نوستالژی ست. "جهاز عروس" یکی از داستانهای کوتاه اوست پر از حسهای شیرین درباره مراسمات پیش از ازدواج دهه ی شصت . پس زمینه داستان به حوادث پیش از انقلاب اشاره شده.
یک داستان بلند چاپ نشده دارد درباره زنی که مینویسد.
زندگی نامه ی داستانی اصغر طاهرزاده با قلم زیبای او در دست چاپ است. نوشتن این کار شاید فقط ازدست چون اویی برمیامد که آن روزها را دیده و لمس کرده.
📚 آثار :
داستان های سپید(مشترک)
حسن یوسف ( مشترک)
○● @revayat_khane ●○
🎂#معرفی_اعضا
🗓#روزنوشت
🧕سمانه زاهدی
اینکه روز تولدش مصادف شد با ایام شهادت پسرعموی پدرش شاید هیچ ربطی به هیچ چیزی نداشته باشد و هیچ توضیح علمی و عقلی و شرعی برایش نباشد اما برایم جالب بود. فقط همین...جالب... هرچند این روزها که کلیپ های سردار زاهدی را می بینم متوجه شباهت های ریز ریزی می شم. نه فقط توی لهجه، توی قاطعانه حرف زدن، حرف های ساده و خوب زدن، خالصانه و از صدق دل به دیگران کمک کردن، نسبت به مشکلات دیگران بی توجه نبودن. توی داستان هایش آن قدر آسمان ریسمان می بافد که خطای شخصیت های داستانش را بپوشاند تا مهربان تر باشند باهم، تا پای هم بایستند. رمانی دارد از مردی که با تمام سختی پای زن و زندگی اش ماند. خودش هم همچین آدمی است.تا آن جا که بتواند پای آدم های اطرافش می ماند آن قدر که خودش به مضیقه می افتد.
❓اگر بین علایم نگارشی نماینده ای برایش وجود داشته باشد حتما ؟ است. همه ی وقت هایی که داری برای خودت سرخوش برنامه میچینی با یک چرای بزرگ تو را مجبور میکند دوباره به همه چیز فکر کنی و البته برای خودش این چراها گاهی خیلی پر تکرار میشوند. جستجوگر است و معمولا ایده های خوبی دارد. قدم اول تشکیل کلاس داستان را او برداشت وقتی هنوز روایتخانه به این شکل وجود نداشت.
رد پای این چراها را توی نوشتنش هم میبینی.
رمان زیبای "شکوفه های گیلاس در فصل بهار" را هنوز از شاخه نچیده. شاید چون وسواس گونه بازنویسی میکند. و رمان دومش تازه جوانه زده.
📚آثار:
معجزه بن سای(مشترک)
روز دیدار(مشترک)
○● @revayat_khane ●○
🎂#معرفی_اعضا
🗓#روزنوشت
🧕زینب عطایی
📿بعضی آدمها به نخ تسبیح میمانند؛ محکم و باقدرت دانههای زیبای تسبیح را به هم وصل میکنند درحالیکه که خودشان دیده نمیشوند. زینب عطایی از این دسته آدمهاست.
از آنهایی که تا یادمان میآید نقش ویژهای در پیونددادن رفقا و بخصوص رفقای نویسندهاش داشته است. او از آنهایی است که از ازل در روایتخانه بوده و اتفاقاً نقش پررنگی هم داشته است.
از زمان حدیث راه عشق و پیریزی پایههای روایتخانه بگیر تا قلمستان و گستردهشدن فضای نویسندگان تا ساختمان رشحه و جبهه فرهنگی و تثبیت پایههای روایتخانه.
اصلاً پیشنهاد تشکیل کلاسهای نویسندگی در خیابان رشحه را او داده بود؛ به بهانه جمعشدن بچهها و دورهمی.
اگر همت و اراده او نبود، شاید کتابهای چهارده خورشید و یک آفتاب هیچوقت منتشر نمیشد چرا که روز موقع ویرایش، هارد سوخت و او مجبور شد از روی نسخه اولیهای که روی کامپیوتر خانهاش بود، دوباره از اول شروع کند.
زینب عطایی بامرام است. هنوز هم دوروبر آدمها را دارد و هربار به بهانه آش دوست و آشنا را در خانهاش دور هم جمع میکند.
بامرام است که در تمام این سالها، از وقتی روایتخانهای هنوز نبود تا همین حالا، علیرغم همه چالشها و مشکلات، هنوز هم پای کار روایتخانه مانده است.
📚آثار:
آفتاب بر نی
پیش مرگ
ققنوس
عطشان
وقت اضافه
شقایق عاشق
جنگی که تمام نشد
جانا
جنگ مال خودت
فر ایمان از فریمان
و...
○● @revayat_khane ●○
🎂#معرفی_اعضا
🗓#روزنوشت
🧕 لیلا آصالح
دوستی در گروه نوشت: مدتی مریض احوال بودم. حتی توان نداشتم خودم را به آشپزخانه برسانم و فکری برای ناهار دخترم بکنم. بی رمق بودم. با خودم گفتم کاش فرشته ای از راه برسد. زنگ خانه خورد. چشم هایم گرد شد. مائده آسمانی بود. از جایی که فکرش را نمی کردم. رفیقم خبر داشت حالم خوش نیست. نمی دانستم اینقدر با مرام است.
دوست دیگری جواب داد: چه جالب! شاید بانی مائده آسمانی شما همان کسی است که برای من هم هوسانه بارداری فرستاد.
حدس اش درست بود. دست و زبانش همیشه به خیر می چرخد. برایش فرقی ندارد چه نسبتی با او داشته باشی. شاید این دست خیر رسان را به برکت حدیث کسای هفتگی اش دارد.
سال هاست نور حدیث کسا خانه شان را روشن می کند. تعداد مهمان هایش مهم نیست. حتی اگر یک نفر باشد با تمام وجود عرض ارادت می کند.
در خانه اش همیشه به روی همه باز است. حلقه دوستانه، جلسه، دورهمی. تازه واردان به خانه اش یک عبارت مشترک دارند"چه خانه با صفایی!"
همین صفای درون و دل نوشته های پراکنده، مسیرش را به سمت نویسندگی باز کرد. واژه ها از قلب اش می جوشد و سر ریز می شود. حال دلش که خوب باشد قلم اش طنازی می کند. مثل وقتی موعد حج می شود. خاطره بازی هایش کنج دل آدم نوری روشن می کند و تمنای حضور...
📚آثار:
فکرشم نکن ( مشترک)
○● @revayat_khane ●○
🎂#معرفی_اعضا
🗓#روزنوشت
🧕 زینب سنجارون
مثل خط های کف دست! عین خط های کف دست، خم و پیچ و خطهای روحِ آدم را بلد است،
گاهی آنقدر سریع میزند وسط خال که انگار همین حالا توی دل خودت بوده! میان کلمه هایی که هیچ وقت به زبان نیاورده ای بوده و تو را زندگی کرده اصلا!
گاهی به قول لیلا انگار یکهو یک لیوان آب خنکِ تگری میپاشد به صورت آدم، هم هوشیار میشوی و هم خیس! اما حتی به یخ کردن و چاییدنش هم می ارزد که رفیقت اینجوری، زلال، سرحالت بیاورد.
بلد است بی رودربایستی و بی تعارف حرفش را بزند اما آنقدر زلال و صاف، که هیچ تیزی و کج و کولگی توی دلت راه نمی افتد.
به قول سهراب: بهتر از آب روان!
بلد است وقتی توی یک سوراخ یا چاه گیر میکنی جوری با طناب پیشنهادها و راه حل هاش بکشدت بالا که از لابه لای صخره های ترس، زخمی نشوی، وقتی آویزان به آن طناب میشوی، از پوسته شدن و خونی شدن سر انگشتهات، وحشت نکنی...
فرقی ندارد ترس از نوشتن باشد یا ترس از یک دوراهی مهم کاری یا حتی زندگی!
به هرحال مشورت میدهد، سفره ی راهکار برایت پهن میکند، تجربه ها و قصه هایش را مثل رودخانه جاری میکند توی کلمه هاش.
وسط رود، بالاخره شن و سنگریزه هم هست، شاید صخره هم هست، اما حواسش هست فقط زلالیِ آب را جاری کند توی قلبت. فقط آب!
به قول سهراب: بهتر از آب روان!
مادر است و از سحر به فکر صبحانه ی مدرسه ای بچه ها. اما بلد است تا دل شب برای غصه هات پای تلفن بیدار بماند و قصه های خنده آور ببافد. بلد است وسط تیزترین کلمه های روزگار، لبخند پهن کند روی صورتت.
عُرفا میگویند این صفتِ خداست که توی رفیق های خداست چون از فطرت آمده. میگویند محبت زورش آنقدر زیاد است که میتواند فیل را هم از پا در بیاورد. به راه بیاورد.
روانشناس ها میگویند اگر میخواهید والد خوبی باشید باید مثل رفیق های ناب باشید. بی خیالِ کنترل کردن، فقط همدل باشید!
فیلم سازها میگویند شخصیت مکمل هم به اندازه شخصیت اصلی بلکه بیشتر موثر است!
و قرآن پژوهها معتقدند رفیق ناب، یعنی کسی که نعوذ بالله مثل خدا پیچ و خم روحت را بلد است..
خلاصه اگر تاحالا چنین رفیقی نداشته اید یا نمیشناختید (ما داشتیم و داریم دلتون بسوزه😝) از حالا به بعد شاید بتوانید داشته باشید!
چون زلال بودن چیزی نیست که توی این روزگار، راحت بشود جُست.
به قول سهراب: بهتر از آب روان!
📚آثار:
۱.بی قرار مثل موج
۲.حواست هست؟
۳.ساکنان شهر بهشت (مشترک)
۴. معجزه بن سای (مشترک)
۵. روز دیدار (مشترک)
و چند اثر خوشبخت در حال نگارش
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
○● @revayat_khane ●○
🎂#معرفی_اعضا
🗓#روزنوشت
🧕 مرضیه احمدی
متولد اردیبهشت ماه است. هم خودش وهم هر سه فرزندش. اصلا مثل اردیبهشت می ماند. مهربان و بابرکت. لطیف وخواستنی.
اردبهشتی که باشی دلت میخواهد برای همه بباری تا سیرابشان کنی.
مرضیه احمدی هم مثل باران های اردیبهشت است زلال و بابرکت.
انگار ذاتا یک مامان دوست داشتنی خلق شده است. هم برای ۳ تا قد و نیم قدهایش مادری میکند. هم برای کلاس نویسندگی مان وهم برای روایتخانه.
دلسوزانه پی کارها را میگیرد و امور را جفت و جور میکند. وهمین ویژگی اش چهره مهربانش را خواستنی تر کرده است.
اولین اثرهای مکتوبش را با گروه نویسندگی شمسه در کتاب های «دخترانه های در گوشی» و «آیا وکیلم» آغاز کرد.
با روایتخانه و استاد دانشگر که آشنا شد قلمش جان تازه گرفت و در مجموعه هایی چون حسن یوسف و سنجاب های لهستانی قلم زد.
اما برای کتاب فکرشم نکن به معنای واقعی مادری کرد و از مادرانه هایش نوشت و کمک کرد تا مادرانه های چند فرزندی ها در قاب هایی زیبا ثبت بشوند.
در مادام محبوبا هم از تولد دوباره محبوبا نوشت.
آثار بعدی اش در راه است.
📚آثار:
دخترانههای در گوشی
آیا وکیلم
سنجابهای لهستانی (مشترک)
حسن یوسف (مشترک)
مادام محبوبا
فکرشم نکن ( دبیرمجموعه)
○● @revayat_khane ●○
مجموعه ادبی روایتخانه
🎂#معرفی_اعضا 🗓#روزنوشت 🧕 مرضیه احمدی متولد اردیبهشت ماه است. هم خودش وهم هر سه فرزندش. اصلا مثل ا
🎂#معرفی_اعضا
🗓#روزنوشت
🧕 امینه السادات پردهچی
اردیبهشت فصل نوبرانه ی بهار است.
فصلی پر از حس خوب و سر سبزی، کم تر کسی هست که اردیبهشت را دوست نداشته باشد.
درست مثل امینه پرده چی، که کل کلاس عمیقا دوستش دارند.
شاید اثر همین ماه تولدش است که وجودش پر است از سر زندگی و نشاط.
نشاطی که در همان لحظه اول آدم را جذب خودش میکند.
و بعد دلسوزی ها و نگرانی های مادرانه اش که باعث می شود برای هر کس جداگانه و اختصاصی زمان بگذارد و حالش را جویا باشد.
مادر دو فرزند است یک پسر و یک دختر.
عاشق بچه هاست.
فعال است، و در همه زمینه ها هنرمند است.
دغدغه نوشتن آنجایی برایش آغاز شد که با اطلاعات کامل روانشناسی اش خواست به کسانی که نیاز دارند کمک کند.
قلم اش روان است و سرزنده.
متعهد به تمرین و خلاق در نوشتن.
○● @revayat_khane ●○
🎂#معرفی_اعضا
🗓#روزنوشت
🧕 آتنا حسینی
از ویژگی های متولدین اردیبهشت، صبوری و آرام بودن است.
و این دقیقا در مورد آتنا صدق میکند.
با محبت و با احساس است و این ها خیلی خوب در نوشته هایش نمود پیدا می کند.
نوشته هایش حس آدم را به خوبی درگیر میکند.
آنقدر جوان و سر زنده هست که کسی باورش نمیشود مادر ۴ فرزند است .
و با وجود ۴ فرزند، عشق به نوشتن را پر انرژی ادامه می دهد .
قبل از اینکه بنشیند پای نوشتن چایی اش را دم می گذارد. دوقلوهایش را می خواباند و نتیجه متنی پر از حس های لطیف می شود.
آتنا از دوست هایی که است که اگر مشکلی برایت پیش بیاید حاضر است ساعت ها گوش بسپارد به صحبت هایت و در نهایت تمام تلاشش را برای رفع مشکلت می کند.
وقتی که آن قدر درگیر مادرانگی شده بود که داشت استعدادهایش را لابه لای روزها گم می کرد، نویسندگی را به عنوان هدیه ای از مادرش دریافت کرد. مادری که او را در کلاس نویسندگی ثبت نام کرد و دفتر و قلم را داد به دستش.
و این طوری ژن نویسندگی که از مادرش به او منتقل شده بود کم کم به بار نشست.
○● @revayat_khane ●○
🎂#معرفی_اعضا
🗓#روزنوشت
🧕 حدیثه محمدی
اگر بخواهم از بین بچه های کلاس ، یک نفر را معرفی کنم که هم فعال باشد و هم پر از انگیزه نوشتن و نویسندگی قطعا آن نفر حدیثه است .
حدیثه از آن دست آدم هایی است که عمیقا عاشق نوشتن است ، از آن هایی که نویسندگی اولویت اول زندگی اش است .
و با تمام سختی دوری راه و داشتن دو فرزند کوچک تمام کلاس ها و کارگاه ها را حاضر است .
از آن هایی که با تمام خستگی روزش شب ها بعد از خواباندن امیرحسین ، پسرک ۱ ساله اش، از سکوت شب استفاده میکنید و می نشیند پای نوشتن و خواندن .
تازه انگار همه که میخوابند خون میدود زیرپوستش و شوق نوشتن خستگی روز را از تنش در میکند .
با همان بار اولی ک ملاقاتش کنی میرود و مینشیند وسط قلبت، آن جا که جای آدم های باصفا و با معرفت است .
یکرنگی و صداقت و مهربانی حدیثه از همان دیدار اول در رفتارش پررنگ است .
قلم اش لطیف است و زنانه ، از آن قلم هایی که احساسات را به خوبی بروز میدهد و خواننده را درگیر خودش می کند .
در جشنواره گل سرخ شازده کوچولو نفر دوم شد .
و مطالبش در روزنامه های اصفهان زیبا ، فارس زندگی چاپ می شود .
○● @revayat_khane ●○
مجموعه ادبی روایتخانه
🎂#معرفی_اعضا 🗓#روزنوشت 🧕 حدیثه محمدی اگر بخواهم از بین بچه های کلاس ، یک نفر را معرفی کنم که هم
🎂#معرفی_اعضا
🗓#روزنوشت
🧕 زینب السادات مدنیان
معلم ها ذاتا مهربانند .
یعنی راستش فکر میکنم آدم های مهربان و باحوصله شغل معلمی را انتخاب میکنند .
و زینب از آن معلم های مهربان و صبور است ، از آن هایی که حتی موقع عصبانیت باز هم لبخند می زند ، لبخندی که ملاحت وجودش را نشان میدهد.
هر وقت نگاهش کنی لبخند گوشه لبانش هست و لبخند دائمی ترین ویژگی زینب است .
دغدغه مند است ، برای نوشتن اش همیشه دغدغه دارد ، دغدغه موضوعات خوب و تاپ ، موضوعاتی که اثر گذار باشد و ارزشمند .
همین دغدغه هم او را برد سمت نوشتن نوجوانی یک آدم موفق ...
برایش مهم بود که آدم ها بدانند چه ویژگی هایی در یک فرد در نواجوانی او را میرساند به قله موفقیت در جوانی ...
و ما بی صبرانه منتظر چاپ کتابش هستیم .
○● @revayat_khane ●○
🎂#معرفی_اعضا
🗓#روزنوشت
🧕 زهرا امینی
از سن خیلی کم نویسندگی را در قلمستان اصفهان با سلمان باهنر شروع کرد. بعدتر به روایتخانه پیوست و سر کلاس های اقای دانشگر نشست. هرچند نشستن برایش سخت ترین کار دنیاست. شاید همین سرک کشیدن به هرجا باعث غنی شدن تجربه زیسته اش شده و این مسئله توصیفات نوشته هایش را قوی کرده است.
خیلی راحت نسخه ی اولیه رمانش را می نویسد. اما سخت اصلاح و بازنویسی می کند.
با کارهای مختلف حسابی خودش را خسته می کند. صبح ها تا ظهر معلم است. ظهرتا شب مادر است و فعال فرهنگی و از ساعت ۱۲ شب به بعد زیست نویسندگی اش آغاز می شود.
🎖کتاب «قابیل فراموش نمی شود» او در جشنواره ی نویسندگان جوان برگزیده شد.
🔜 یک رمان و یک روایت چاپ نشده در راه دارد...
📚آثار:
قابیل فراموش نمی شود
معجزه ی بن سای(مشترک)
سنجاب های لهستانی(مشترک)
○● @revayat_khane ●○
🎂#معرفی_اعضا
🗓#روزنوشت
استاد دانشگر
آن هزار فکر هزار کار هزار ایده آن قلب روایت خانه. آن مرد تنهای روایت خانه. آن استاد یکدانه. آن عاشق تکدانه. آن صبور بی غرور. آن در هر اداره رمز عبور. آن مبارز نستوه در تربیت شاگردان. آن مظلوم کلاس آقایان. آن مرد سفر کرده. آن یار خطر کرده. آن نور چشم شاگردان. آن قوت قلب آقایان. آن که با یک روضه مفصل زلزله در اندام شاگردان اندازد تا یک ماه. آن که با هرم کلامش از شاگردان برآرد آه. آن موقشنگ خوشتیپ. آن موسفید کرده در راه قلم. آن اهل تعامل با هر نوع بشر.
آن پدر دو دختر آن فرزند رهبر آن استاد بی بدیل آن مرد باحال به هزار دلیل. آنکه روایت خانه را بزرگ کرد آنکه ما را زیر بالش کشید و رشد داد. آن که هر بار پیرنگ خواست نداشتیم و او حرص خورد و البته چای. آنکه هر بار خواست تعطیلش کند کلاس را. آن که دلش نمیآید تعطیل کند کلاس را. آنکه هر وقت چیزی بگوید در گروه همه گویند بهبه و چهچه. آن دردانه نویسندگی در روایتخانه آن مایهٔ زندگی در روایت خانه.
السلطان الکبیر فی بحث الروایة و الرمان و پناه التلامیذ فی تدریس الروایة و الرمان. الشخص الشخیص و الرجل الرئیس فی المؤسسة الفرهنگی الادبی الروایت خانه
الحضرت الاستاذ الاکبر و نور عین الاهالی فی الروایتخانه البهزاد الدانشگر اطال الله عمره و عدّد الله الکتبه به عونه و رحمته فی التموز السنة خمس و خمسین و ثلاث مئة و الف متولد شد و ما آوارگان دنیای نویسندگی را مجتمع کرد و نوشتن یاد داد...
📚جدیدترین آثار:
موسیو کمال
همسایه ماهیها
و....
○● @revayat_khane ●○