#بارقه ✨
یا منفس عن المکروبین
ای گشاینده اندوه دلگیران
🔹
به اندازه ی اشک هایی که ذخیره کرده ایم، و تارهایی که توی گلویمان انباشته شده اند.
درست اندازه ی ظرافت بارِ سنگین روی شانه هایمان و دردی که قلبمان را فشار میدهد؛ خدا برایمان گشایش قرار داده
و
دری که به زودی باز خواهد شد...
من توی کلماتم صدبار از دعا حرف میزنم و توی حرف هایم باخداهم مدام از او میخواهم.
چقدر است وسعتش؟!
و ما چه مقدار میخواهیم از بی نهایتش؟
🔸
این هفته قرعه به آیه ی دعا افتاده بود.
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ ۚ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ
ستایش خدای را که به من در زمان پیری دو فرزندم اسماعیل و اسحاق را عطا فرمود (و درخواست مرا اجابت کرد) که پروردگار من البته دعای بندگان را شنواست.
🔹
من اما نتوانستم بنویسم. گاهی وقتها وقتش نیست. نمیشود.
هرکار هم که بکنی شدنی نیست.
گاهی صد دوره ی دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
من درهای معجزه وار بسیار دیده ام.چیزی که درست به وقت احتیاج از راه میرسد.
چیزی به طعم شور و شیرینِ اشک ذوق یا یک سجده ی بی مهر روی تارهای قالی.
گاهی فقط کافیست دلمان که تنگ میشود و چشمهایمان از اشک های ذخیره میخواهد خرج کند دل بدهیم به دل جانی که جان بخشیده بهمان.
دل بدهیم به آنکه دستش بالای تمام دست هاست، قدرتش قدِ بلندای آنچه وصف شدنی نیست.
و ما باتمام زیبایی های درون و بیرون مان ساخته ی دست اوییم. او که مارا میفهمد و خوب بلد است پیچِ دلمان را یکجور بپیچد که حالمان خوب شود..
✍#نرگسالسادات_نوری
○● @revayat_khane ●○
قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ ﴿۵۷﴾ هر نفسى چشنده مرگ است آنگاه به سوى ما بازگردانيده خواهيد شد (۵۷)
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌅 به رنگِ شفق های سرخ، نه آن دور دست ها و نه در بالاها، که در دیده های من است.
به انتظارِ گنبد فیروزه ای همچون میدانِ امامِ اصفهان یا گنبد بلند بالایِ جمکران.
کاش خورشید طلوع کند، که شفق ها قطبی شوند و بشود آنچه که بود.
من در فریادی پرابهام گم شده ام.
از منِ سرخ، به شما فیروزه ای قطبی سلام!
اینکه امروز به طالعم کدام آیه بیفتد از اِقبال طالع خوش یمن ام است. من اما بسیار به یاد آن طلوع دوازدهمم. 🌤
قبلتر. خیلی قبلتر به چشم های کاسه ی خون در فراق امام فکرمیکردم. چجوری میشوند این چشم ها. یعنی راست راستکی به جای اشک خون می آید روی گونه ها؟!
🩸خون نمی آید اما رگ های قطبی چشم سرخ میشود. مثل خون. یک خونِ پراشک.
هیچ وقت فکرنمیکردم برای چشم هایم اتفاقی بیفتد همانطور که هیچ وقت فکرنمیکنم پر بکشم از این دنیا.
از تمام مفهوم های نامفهوم. از اتمام ابهام های آزاردهنده و حال نامساعد یک دوست.
آدمیزاد است و همین خوش پنداری هایش دیگر.
هیچ وقت خیال نمیکند بشود. اما میشود.
•
•
⚰ تو حتی خودت را یکبارهم توی تابوت دیده ای؟ یا این تصویر مانده برای روزی که هفت متر بالاتر از زمینی!
یا اصلا خیال کرده ای توهم میتوانی قرار بگیری توی پارچه ی آیه های قران؟ بی حرکت، سفید، منجمد شده و سرد، خیلی سرد... ❄️
من هم خیال نمیکنم. درست همانقدر که هنوز جرئتم نمیرود سمت کفن پوشیدن، مگر آن وقت که قرار باشد طواف کنم.
یک لحظه از فکرت گذر کرد که آیا نام تو را بخوانند و شیون ها بلند شود.
قران بخوانند و لب ها زمزمه کنند بسم اللهِ فاتحه را.
خطورکرد به ذهنت که اینطور صدایت کنند. نرگس بنت سید ابراهیم. اصلا اسمع و افهم را برای خودت شنیده ای؟
من هم نشنیدم. کر شدم و کور از دیدن ان جسد که منم.
میت نباید روی زمین بماند!!!
تاحالا فکرکرده ای خاک ها خراب شوند روی سرت و هی بیندازند با بیل.🍂
⚠️ و آخرین تصویر مادرت باشد یا خواهرت، پدر یا همسرت.
چندبار تاحالا آن لحظه که دست های پدرت را میبوسی به این فکرکرده ای که اینها همان باشند که شانه هایت را تکان میدهند.
اگر به این فکرمیکردی حتما میلرزیدی و به گریه می افتادی نه!
چندبار تاحالا آنقدر تنها بوده ای که فقط خودت را ببینی و خدارا.
توی زندگی، سرت که به مهر خورد ایا به سختی لحد ها هم اندیشیدی!
💢تو در کدام قد و قواره ای، درکدام قد و وزن ایستاده ای توی این دنیا و اندازه ات چقدر است؟
ایا اکتفا کرده ای به همان بلندا و پهنا؟
چقدر شده تاحالا حرف بزنی با ان کسی که قرار است توی تاریکی و تنهایی مطلق باهاش باشی، که بعد از اولین شب مخوف انس بگیری.
اصلا تاحالا تیم ات را تشکیل داده ای
بنده باید چالاک باشد. باید بداند کِی حواسش کجا باشد.
باید مردِ رِند باشی و امشب ببری و باخت نکنی.
قران را که گرفتی به سرت هی بخواهی، هی بخوانی و یار جمع کنی برای روزِ پس ات. برای روز بعدت. نبین حالا که انقدر همه کسی.
ما انجا در هیچ گم میشویم و اسم های امشب میشوند همه کس مان.
بفاطمه الهی العفو. بالحسن و الحسین... 🤲
من بقیه اش را نمیدانم.اما دلم میخواهد بگویم امشب جوری بازی کنید که دل یار را جذب کنید به دلتان. نشوید آن کس که وقت گرفتاری یاد دوست می افتد. دامنِ یارفیقَ من لا رفیق له را بگیرید.
امشب که میگویم منظورم یک عمراست. تمام سال بعدمان.
امشب پیرنگ مان را مینویسند. بعدش ماگم میشویم در کشمکش ها و هزار هزار تعلیق.
❣بقیه اش را نمیدانم اما شما بشوید آن سوژه ی جذاب که دل نویسنده را خریده است و او به این سوژه افتخار میکند.
#بارقه
#عنکبوت۵۷ #بقره۱۵۶
✍#نرگسالسادات_نوری
~ بیستم رمضان ۱۴۴۵
○● @revayat_khane ●○