Audio_932926.m4a
حجم:
7.93M
📮 #خدمت_شما | #خدمت_اربعینی
داستان زیارت نرفته ای که کربلایی شد...
🪧 ارسالی و خدمت اربعینی از خانم بهرامی
#روایت_صوتی
#خادمیش_افتخاره
#قیام_دهه_هشتادی_ها
____
🌐 شناسه پویش خدمت اربعینی در فضای مجازی:
ایتا | بله | روبیکا | تلگرام | اینستاگرام
🏴 @khedmat_arbaeeni
📮 #خدمت_شما | #خدمت_اربعینی
چهرههای بدون احساس که باعث میشد گاهی اوقات به یاد فیلمهای دفاع مقدس بیوفتم. حس دلهرهایی همراه با حسی که با خود میگفتم که نکند ما را به چشم مفتخور ببینند ایجاد شد. باعث شد اول سفرم را با ترس شروع کنم! دخترکانی که با چشم معصوم نگاهت میکردند، رد کردن دستشان برایم غیر ممکن بود و ذوقی که با خالی شدن ظرفشان نشان میدادند. کم کم آرامشم را بیشتر میکرد. اما باز دستم برای برداشتن غذا جلو نمیرفت. مگر اینکه خودشان چیزی به دستم میدادند.
در مسیر محو تماشای موکب کوچکی بودم که ناگهان مردی بلند قد و هیکلی، با پُتک چوبی با دسته بلند، جلویم ظاهر شد! از ترس چند قدم عقب رفتم، ترسم باعث خندیدنش شد. خودش را جمع کرد و با همان جدیت با انگشتش به سینی بزرگی اشاره کرد و گفت: بفرما طعام، طعام! پتک را بلند کرد و با به حالت تهدید به من فهماند هر کس غذا نگیرد با این پتک تنبیه میشود...
🪧 ارسالی و خدمت اربعینی از خانم آهنگرکانی
#روایت_متنی
#خادمیش_افتخاره
#قیام_دهه_هشتادی_ها
________
🌐 شناسه پویش خدمت اربعینی در فضای مجازی:
ایتا | بله | روبیکا | تلگرام | اینستاگرام
🏴 @khedmat_arbaeeni
📮 #خدمت_شما | #خدمت_اربعینی
نسخه دم دستی بندگی، نوکری است.
نوکری تمرینی است برای رسیدن به اکسیر بندگی، چون اهل بیت واسطهاند و وسیله رسیدن به خدا...
🪧 ارسالی و خدمت اربعینی از خانم جعفری
#روایت_نوشتاری
#خادمیش_افتخاره
#قیام_دهه_هشتادی_ها
____
🌐 شناسه پویش خدمت اربعینی در فضای مجازی:
ایتا | بله | روبیکا | تلگرام | اینستاگرام
🏴 @khedmat_arbaeeni
📮 #خدمت_شما | #خدمت_اربعینی
[ بسم رب الحسین ]
انگشت به لب مانده از قاعده ی عشق
ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...
تو کربلا که نفس نکشیدم آقای امام حسین(ع) اما خوب یادم دادی نفَسَمو خرج کی بکنم...
چجوری نوکری کنم و چجوری گریه کنم!
مثل سربازی که تیر و ترکش خورده و با درد و اشک از جاموندن کنار رفیقاش پشت سنگر، میبرنش سمت بیمارستان صحرایی...
میدونه نجاتش میدن و میتونه دوباره بجنگه... منم نگاه امیدم همیشه سمت خودته
میدونم بهشت رو زمین کجاست و بازم راهم ندادی اما پناه بردم به موکبها شاید یکم از درد جاموندن بین زائراتو کم کنه، درد ندیدنِ گنبد و سرگردونی تو بین الحرمینُ کم کنه
اما خب نباید کم لطفی بکنه آدم میدونم اربعین سال دیگه منتظرم میمونی عزیز زهرا(:
من این روح زخمیمو با هر دنگ و فنگی که شده میرسونم همیشه پای روضه هات، مگه روضه کنج اتاق، تو هیئت یا کربلا فرق میکنه امام حسین(ع)؟
امسال تنها کاری که تونستم بکنم این بود که شبیه اون سربازه گریه کنم و امید داشته باشم به رفتن... میدونم گریه کنِ خوبی نبودم اما قبول کن از ما این اشکایی که با پشت دست پاکشون کردیم و تو با آغوش باز خریدارشون بودی
ما ندیده و نشناخته عاشقت شدیم و این شیرین ترین رسم عالمیست.
امسال نیومدیم حرمت
اما لبخند زدیم و
شکلات دادیم دست کوچیکترا
اشک ریختیم و
آب دادیم به خادما
دویدیم و وایسادیم تو صف
برای کمک به هیئتها ؛
و قدم برداشتیم
با ذکر و نیت خودت آقا...
🪧 ارسالی و خدمت اربعینی از خانم علیپور
#روایت_متنی
#خادمیش_افتخاره
#قیام_دهه_هشتادی_ها
_____________
🌐 شناسه پویش خدمت اربعینی در فضای مجازی:
ایتا | بله | روبیکا | تلگرام | اینستاگرام
🏴 @khedmat_arbaeeni
هشتم شهریور.docx
حجم:
24.1K
📮 #خدمت_شما | #خدمت_اربعینی
شور ظهر عاشورا که به شمع شام غریبان میرسد دلمان شور اربعین را میزند میرسیم؟ نمیرسیم...؟
به جانبازهای جنگ میگویند شهید زنده، نمیگویند جامانده!
آنها که زائر نشدند هم اربعینی خدمت میکنند تا برسند.
🪧 ارسالی و خدمت اربعینی بدون نام
#روایت_متنی
#خادمیش_افتخاره
#قیام_دهه_هشتادی_ها
___________
🌐 شناسه پویش خدمت اربعینی در فضای مجازی:
ایتا | بله | روبیکا | تلگرام | اینستاگرام
🏴 @khedmat_arbaeeni
[ شهر عشق ]
شهر پر بود از خیابانها
بوق ماشین صدای تکراری
کوچهپسکوچههای تاریکی
مرگ یک پیرمرد بازاری
به دلار میخرند یوسف را
میرود عشق رو به نابودی
شده طاووس هم سیاه و سفید
زندگی پشت عینکِ دودی
ناگهان توی شهرِ بیدردی
رود آورد سیبِ سرخی را
و نسیمی پیام آورده
از دل شهر عشق، کرب و بلا
روح تازه دمیده گشت به شهر
بوی اسپند و چای و عود آمد
نوجوانهای مسجد آمدهاند
نغمه نوحه و سرود آمد
موکبی در محله برپا شد
پسران زورِ بازو آوردند
دختری گوشوارهاش را داد
نوعروسان النگو آوردند
نوجوانها به هر طریقی بود
موکب خویش را علم کردند
جمع شد پول و مستحقی را
اربعین راهی حرم کردند
تبِ موکب محله را برداشت
همه دلتنگ کربلا گشتند
کاروانی به راه افتاد و
همگی سوی کربلا رفتند
🪧 ارسالی و خدمت اربعینی از محمدحسین ابوطالبی
#روایت_متنی
#خادمیش_افتخاره
#قیام_دهه_هشتادی_ها
__________
🌐 شناسه پویش خدمت اربعینی در فضای مجازی:
ایتا | بله | روبیکا | تلگرام | اینستاگرام
🏴 @khedmat_arbaeeni
📮 #خدمت_شما | #خدمت_اربعینی
مردی میانسال و عرب بود. وسط جاده ایستاده بود و ظرفی در دست داشت. داشتم دقت میکردم که چه نذری میدهد. اما چون شب بود، نمیدیدم. فقط چند ثانیه طول کشید، اما او در همین چند ثانیه متوجه نگاه من که به دنبال دستش کشیده میشد، شده بود.
فهمیدم خرماست. میخواستم بروم، او به سمتم آمد و ظرف را پیش رویم گرفت.
اینجا همه چیزش فرق میکند
مهمانی اش،
میزبانی اش،
حتی نگاه کردن هایش.
اینجا همه با دل هایشان زندگی میکنند.
🪧 ارسالی و خدمت اربعینی از خانم یحیائی
#روایت_متنی
#خادمیش_افتخاره
#قیام_دهه_هشتادی_ها
___________
🌐 شناسه پویش خدمت اربعینی در فضای مجازی:
ایتا | بله | روبیکا | تلگرام | اینستاگرام
🏴 @khedmat_arbaeeni
شیرین ترين نگاه، سلیمانی.docx
حجم:
15.1K
📮 #خدمت_شما | #خدمت_اربعینی
🪧 ارسالی و خدمت اربعینی از خانم سلیمانی
#روایت_متنی
#خادمیش_افتخاره
#قیام_دهه_هشتادی_ها
___________
🌐 شناسه پویش خدمت اربعینی در فضای مجازی:
ایتا | بله | روبیکا | تلگرام | اینستاگرام
🏴 @khedmat_arbaeeni
📮 #خدمت_شما | #خدمت_اربعینی
سلام ، سلامی از طرف یک جامانده اربعین ، جامانده ای که دلش رفت اما تنش ماند مثل هر سال همه با پای پیاده به حرم رفتند اما باز هم جاماندم با خود گفتم کسی که دلش رفت حرم جامانده نیست فکر کردم و گفتم دل من که رفت کاری کنم شاید دل دیگری هم که جامانده به سمت حرم رود با دوستان حرف زدم چند نفری برای کمک آمدند شروع به کار کردیم بسته بندی تربت ها و نوشتن نامه اما یک چیزی آن وسط کم بود آنقدر حرف زدم با همه ی افراد تا توانستم آن چیز را برای مدتی امانت به دستم دهند کار ها که تمامشده با همان ۴ نفر که به کمک آمده بودند چند روز قبل از اربعین روز پنجشنبه به گلزار شهدای شهرمان رفتیم اول نامه را به افراد میدادیم تا برایمان بخوانند بعد آن چیز باارزش را که بعد از خواندن نامه برای افراد نشان میدادیم و می آوردیم اشک از چشم های که روی گونه هایشان سر میخورد و میگفتند هرچند خودمان نرفتیم اما دلمان راهی حرمش شد اما آن هدیه با ارزش چیزی نبود جز پرچم حرم یار که دل همه را ابری کرد و آنها را راهی حرم خود کرد تا سلامی از میان بین الحرمین بدهند بعد از آن هدیه که تربت حرمش بود را به دستشان میدادیم و میرفتیم تا با معشوق خود خلوت کنند بعد از پایان کار با بچه ها دور هم کنار مزار شهدا نشستیم و از شیرینی های کار و کمکی که خودش در این راه به ما کرد سخن گفتیم و بعدش با قلبی که از عشق او میتپید به خانه برگشتیم ولی هیچوقت این شیرینی را فراموش نخواهیم کرد...
🪧 ارسالی و خدمت اربعینی بدون نام
#روایت_متنی
#خادمیش_افتخاره
#قیام_دهه_هشتادی_ها
___________
🌐 شناسه پویش خدمت اربعینی در فضای مجازی:
ایتا | بله | روبیکا | تلگرام | اینستاگرام
🏴 @khedmat_arbaeeni