📌 هنوز به یاد بچه‌های غزه‌ام - گوشی‌ام رو جا گذاشتم. داشتیم می‌رفتیم نماز جمعه. وسط راه یادم آمد گوشی‌ را جا گذاشته‌ام. انگار که رزمنده‌ای بدون سلاح برود جنگ. یادم نمی‌آید تا به حال توی پردیسان این همه ماشین دیده باشم. دورمیدان، چهارراه‌ها، بغل خیابان‌ها، همه‌جا ماشین پارک شده بود. وارد مصلا شدیم. مردم با زن و بچه آمده بودند. نمی‌فهمیدم چه طور این همه آدم جمع شده؟ همه‌شان مطمئن‌اند که اتفاقی نمی‌افتد یا آماده‌ی شهادت‌اند. پسر ده ساله‌ای با خواهر نوجوانش نزدیک‌مان ایستاده بود‌. شربت صلواتی می‌خورد. گفت: «خدایا اگه قراره شهیدشم لطفا دردناک نباشه.» ادامه روایت در مجله راوینا فاطمه نصراللهی eitaa.com/haer1400 جمعه | ۳۰ خرداد ۱۴۰۴ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها