♡✿כڂٺــࢪٵن زێنـݕـے✿♡
#نگاه‌خدا✨ #ششم زهرا از ماشین پیاده شدم یک پسری سر خاک نشسته بود یکم نزدیک شدم و فاصله گرفتم نشستم د
زهرا سمت دانشگاه حرکت کردم امروز امتحان کنکور داشتم و امروز هم می خواستیم بریم مشهد از حامد خداحافظی کردم با فاطمه رفت داخل سالن رسیدیم شماره صندلی گرفتیم نشستیم بعد نیم ساعت استاد اومد برگه ها را داد یک بسم الله گفتم شروع کردم به نوشتن ...... خونه که رسیدم سری به اتاقم رفتم و ساکم جمع کردم گوشیم زنگ خورد یلدا: کجایی تو دختر زهرا: سلام الان حرکت می کنم ....... رسیدم پیاده شدم رفتم پیش یلدا که سوار اتوبوس شدیم یک نفس عمیق کشیدم ارپات در اوردم گذاشتم تو گوشم چادرم درست کردم نشستم چشمام