#داستانکشب شنبهتاچهارشنبه
💎 مردی وارد پارکی شد تا کمی استراحت کند، کفشهایش را زیر سرش گذاشت و خوابید.
طولی نکشید که دو نفر وارد پارک شدند.
یکی از آن دو نفر گفت طلاها را پشت آن درخت بگذاریم.
دیگری گفت نه، آن مرد بیدار است، وقتی ما برویم طلاها را بر میدارد.
گفتند امتحانش میکنیم و کفشهایش را از زیر سرش بر میداریم، اگر بیدار باشد معلوم میشود.
مرد که حرف های آنها را شنیده بود، خودش را به خواب زد، آنها کفشهایش را برداشتند و مرد هیچ واکنشی نشان نداد.
گفتند پس خواب است، طلاها را کنار همان درخت می گذاریم، بعد از رفتن آن دو، مرد بلند شد و رفت که طلاهای آن دو نفر را بردارد، اما اثری از طلاها نبود و متوجه شد که همه این حرفها برای این بوده که در عین بیداری کفش هایش را بدزدند.
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir