#داستانکشب
🏝در روستایی کارگری جوان و فقیر مسجدی ساخت. کدخدای ریاکار روستا نیز تصمیم گرفت مسجدی دیگر در روستا بنا کند. جوان به دیدن او رفت و گفت: در روستا همین مسجد کافی است. اگر مالی برای ساخت مسجد کنار گذاشته ای بیاور و مسجدی که ساخته شده است را یاری کن. کدخدا گفت: من مسجدی می سازم و قالی هایی رنگین در آن پهن میکنم تا مردم به آن مِیل و رغبت پیدا کنند، با این روش دین اسلام را حفظ می کنم. جوان گفت: خداوند دین خود را با تار عنکبوت سست حفظ کرد پس نیازی به حفظ دین اش با قالی های ضخیم مسجد تو ندارد. تو فکر ایمان خودت باش که خداوند نیازی به حفظ دین خود به دست تو ندارد.
ریاکاران چو حمّال اند که در کار خدا کوشند
بسان گاو، شیر آن بَنی آدم به خود دوشند
ریاکاران به چشم خلق اگر چه محترم باشند
ولی پیش خدا دزدند ثواب دیگران پوشند
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir