.🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
#خاطرات_آزادگان
#آزاده_سرافراز
#عباسعلی_راشکی
#قسمت_اول
من هم، کلاس دوم دبیرستان بودم. اعلام آمادگی کردم . علاوه بر خودم، محمود اکبریان، بهمن پیکانی ثانی و محمد رضا خمر از دبیرستان امام خمینی(ره) زاهدان به سوی جبهه حرکت کردیم. قرار بود به فاو برویم. تا رسیدیم، گفتند: فاو سقوط کرده و به دست عراقی ها افتاده.
به منطقه عمومی شلمچه اعزام شدیم. در منطقه ای که ما بودیم، دو راهی ای به نام دو راهی شهادت وجود داشت که سنگر فرماندهی نزدیک آن بود و مرتب مورد اصابت گلوله های دشمن قرار می گرفت. دشمن می خواست با در اختیار گرفتن دو راهی، رزمندهای ما را اسیر و شهید کند. در همین حین که دستور عقب نشینی از طرف فرماندهی صادر شد، شهید حسابی مقدم آمد و مسئولیت حفاظت این دو راهی را بر عهده من و شهید تیر افکن گذاشت. حمید حسابی مقدم از بچه های تیپ و اطلاعاتی لشکر در گردان بود . به ما گفت که حواستان خیلی جمع باشد . اگر این دو راهی به دست بعثی ها بیفتد، همه بچه ها قتل عام می شوند.
درست می گفت، تنها معبر خروجی همین بود و اگر دشمن آنجا را می گرفت، عقب نشینی غیر ممکن بود . شهید تیر افکن به من گفت که «سمت راست را مراقبم، تو هم حواست به مقابل باشه».
سرم را به علامت تایید تکان دادم و در جایم مستقر شدم . ناگهان صدای گلوله ای را شنیدم. صورتم را که برگرداندم، تیر افکن با بعثی ها در گیر شده بود. برگشتم تا کمکش کنم، نزدیکش رسیدم. با دست روی سینه ام زد و گفت که مگه نگفتم برو. کاری نکن که هم تو رو بزنن و هم منو!به پشت خاکریز برگشتم و نگاه می کردم.
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
🥀
@dashtejonoon1🌴🌹