حماسه جنوب،شهدا🚩
یم فاطمی، دُر سرمدی، گل احمدی، مه هاشمی                                               ز سرادقات محم
❣️ 🔺 8️⃣1️⃣1️⃣ نوشته: نصرت الله محمودی ━•··‏​‏​​‏•✦❁❁✦•‏​‏··•​​‏━ صداي شني هايشان به خوبي به گوش ميرسيد. حسين قصد داشت خود آغاز كننده نبرد باشد. كلاهك تانك را نشانه رفت و شليك كرد. موشك از كنار تانك رد شد و به مسير خود ادامه داد. قدوسي موشك بعدي را به او داد و گفت:«مهلتش نده. خيلي به ما نزديك شده. تيربارچي ما را ديده است.» آرام بگير محمود. اجازه نميدهم وارد حريم ما شوند. و بعد با دقت بيشتري شليك كرد. اين بار كلاهك تانك در هاله اي از دود قرار گرفت و بعد، آتش از درون آن زبانه كشيد. چند عراقي از داخل تانك بيرون آمدند و وحشتزده ميدويدند. تانك بعدي را كه نشان رفت، شني اش را از كار انداخت. انهدام اين دو تانك فرمانده عراقي را مجبور به توقف كرد. حسين ميديد كه از سمت چپ پيشروي نيروهاي پياده عراقي و تانكها ادامه دارد. وقتي به خاكريز نيروهاي كريمپور رسيدند، دانست كه بايد تانكها را متوجه خود كند. منتظر ماندند كه فرمانده دستور پيشروي بدهد. اكنون ده تانك رو در روي آنها صف كشيده بودند. اولين تانك شليك كرد. يكي از سنگرها درگرد و غبار و دود گم شد. يكي را ديد كه از ميان دود به سمت سنگر بعدي ميدود. غفار بود. حسين همان تانك را نشانه رفت و شليك كرد. تانكها يك خيز ديگر پيش آمدند. حسين فرياد زد: - حالا باهم شليك كنيد. سعي كنيد موشكها خطا نرود. اين بار از درون سه تانك ديگر شعله آتش زبانه كشيد. حسين موشكها را شمارش كرد. هنوز پنج موشك ديگر داشت، اما از وضعيت ساير سنگرها بيخبر بود. - ما حتي به‌ تعداد تانكها موشك نداريم. - اگر يك مرحله ديگر مانع حركت آنها شويم. ممكن است عقب بنشينند. اين بار كه تانكها شليك كردند، دو سنگر ديگر را منهدم كردند. همين كه گرد و غبار اطراف سنگر فروكش كرد، حسين پيكر سه شهيد را ديد كه در سنگر افتاده‌اند، اولين نفر غفار درويشي بود. نگاه حسين با اوحرف ميزد.«گمان نميكنم در آمدنم تأخير كنم.» موشك بعدي را آماده كرد. اين بار اول قدوسي شليك كرد. او تانكي را كه به تنهايي پيشروي ميكرد، نشانه رفت و متوقفش كرد. فرمانده عراقي كلافه شده بود. با اين كه با سه تانك ديگر آنجا را تقويت كرده بود، اما ترجيح داد مسير را عوض كند. تانكها از فاصله دويست متري به سويي كه جولا و ساكي مستقر بودند، ميرفتند. حسين نگران به تعقيب تانكها ادامه داد. شليك متوالي دشمن امان نيروها را بريده بود. جولا با اسلحه سبك از خود دفاع ميكرد. هنوز گلوله هاي خمپاره در اطراف خاكريز به زمين مينشست. شمار مجرومين بيشتر شد. كاري از دستشان ساخته نبود. همان پير مردي كه ديروز با مهرباني از اسراي عراقي پذيرايي ميكرد، اكنون در تب ميسوخت و خون از بدنش بيرون ميزد. جولا او را در آن طرف خاكريز ديده بود و اكنون ديگر خبري از او نداشت. فقط ميديد كه يكي از تانكهاي عراقي به سويش ميرفت. خدمه تانك غير از پيرمرد چهار نفر ديگر را ديد كه روي زمين دراز شده‌اند و قدرت حركت ندارند. عراقي نزديك و نزديك تر شد. او ميديد كه آنها زنده هستند، اما تانك را به سويشان هدايت كرد و از روي پايشان رد شد. فرياد پيرمرد بود كه در دشت رد مي كشيد. وقتي تانكها از سمت راست به خاكريز رسيدند،كشتار دسته جمعي شروع شد. رگبار مسلسلها افراد بي دفاع را قلع و قمع ميكرد. جولا و ساكي تنها مانده بودند. هنوز آخرين گلوله هاي خود را شليك ميكردند. انگار غروب خورشيد در آن روز تمايلي نداشت از دشت هويزه دل بكند. در هر قسمت از خاكريز و سنگرها، تعدادي در خون خود ميغلتيدند. تكرار اين جولا را مضطرب كرده بود. فقط تعدادي از نيروهاي كريمپور توانستند از سمت چپ- كه هنوز دشمن به آن خاكريز نرسيده بود- خود را نجات دهند، اما ساير سنگرها و خاكريزها سقوط كرده بودند. يك راننده تانك، شني تانك را به سمت پيكر چند شهيد هدايت كرده و از روي آنها عبور كرد. جولا يكه و تنها ماند. زخم پا عذابش ميداد. ديگر فشنگي براي شليك نداشت. همان تانكي كه از روي شهدا عبور كرد، به او نزديك شد. يك افسر عراقي پياده شد و به سمتش رفت. افسر اسلحه را به روي او گرفت، اما شليك نكرد. دو سرباز با طنابي دست و پايش را بستند و او را روي تانك انداختند. جولا از آن بالا ميديد كه تانكها به دنبال نيروهاي باقي مانده ميروند. راننده به گودال ها كه ميرسيد، به عمد از روي آن عبور ميكرد تا در صورت مخفي شدن نيروها آنها را به شهادت برساند. كمي كه گذشت، ساكي را ديد كه عراقيها او را دست بسته به داخل نفربر منتقل ميكردند. جولا چشم چرخاند سمت چپ. نزديك به بيست تانك را ديد كه در برابر سنگر حسين و يارانش متوقف شده بودند. تعدادي از آنها در آتش ميسوختند. حسين پاورچين، پاورچين سنگر راعوض كرد. چشم انداخت به عراقيها. بي شمار داشتند جلو ميآمدند.حسين بيشترين ياران خود را از دست داده بود. ━•··‏​‏​​‏•✦❁❁✦•‏​‏··•​​‏━ ادامه دارد...✒️ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ۱۱۸