🔰❣🔰❣🔰❣🔰
#پوکه_های_طلایی
#قسمت_چهاردهم
نویسنده:خانم طیبه دلقندی
💥از این شکنجه ها و تنبیه هاي وقت و بی وقت چنـد هـدف داشـتند. اول
بدبین کردن بچهها به هم و ایجاد اختلاف و تفرقـه میـان سـپاهی و ارتـشی و
بسیجی؛ دوم جاسوس پروري. همیشه چند نفر پیدا می شدند که تـاب و تحمـل
شکنجه و آزار را نداشتند و با دشمن کنار میآمدند .
•••
اواسط اردیبهشت هوا سرد بود. از زخـم هـایم چـرك و خـون بیـرون می آمد. نیمههاي شب براي خوردن آب بلند شدم و سر سطل آب رفتم . وقتـی برگشتم دیدم بغل دستی ام توي خواب غلت زده و جاي مرا گرفتـه اسـت . هرچه کردم نتوانستم پتوهایم را بردارم. از سرما مچاله شده بودم . پنج پنجـره بـاز بود و دو تا هواکش و سه تا پنکه کار می کرد. از جـا بلنـد شـدم و پنکـه هـا را خاموش کردم .
اتفاقاً نگهبان که قیس نامی بود متوجه شد. با عصبانیت پرسید :
- چه کسی پنکه رو خاموش کرد؟
خودم را به خواب زدم . قـیس سـؤالش را تکـرار کـرد . دوبـاره سـاکت ماندم. رفت و مسئول آسایشگاه را بیدار کرد و با غیظ به او گفت : تا معلوم نشه چه کسی پنکـه رو خـاموش کـرده ، فـردا همـه تنبیـه میشن !
وقتی دیدم اینطور است بلند شدم و گفتم :
- من بودم !
پوزخند زد. سري تکان داد و با حالتی خط و نشاندار رفت :
دوباره که دراز کـشیدم از فکـر وخیـال خـوابم نمـی بـرد . چـشمانم در تاریکی روي پنکه اي که میچرخید و به من دهن کجی مـی کـرد ، ثابـت مانـده بود .
- خورشید که بالا بیاد چی بر سرم میارن؟
#پیگیر_باشید
#حماسه_جنوب_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣