خاطره ای زیبا از استاد اخلاق مرحوم سید محسن شفیعی رحمت الله علیه بسم الله الرحمن الرحیم بچه های باصفای دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی اهواز در دهه ی هشتاد برنامه ای برگزار می کردن با عنوان یادیاران۰ این برنامه پرشور و معنویت دیدار دانشجوها بود با خانواده های شهدای اهواز۰ از قبل هماهنگ می کردن و قاب عکس شهید رو طراحی و آماده می کردن مداح دعوت می کردن و حتی سیستم صوتی و پذیرایی رو هم خودشون تدارک می دیدن که مبادا اسباب زحمت خانواده ی شهید بشن۰ در این برنامه دهها نفر دانشجو شرکت می کردن که دیدنی و وصف ناشدنی بود۰ یکی از این جلسات دیدار با خانواده ی شهید سیدحسین سیدموسوی آقازاده ی رشید حضرت حجه الاسلام و المسلمین عالم متقی مخلص حاج سید علاء الدین موسوی بود۰اتاق های منزل حاج آقا مملو از دانشجویان مومن و متدین بود۰ من هم سعادت داشتم در اون جلسه حاضر باشم۰ در اتاق حاج آقا عکسی از شهیدسیدحسین به دیوار آویزان بود که اون شهید عمامه به سر داشت۰ من خدمت حاج آقا گفتم حاج آقا من می دونم که سیدحسین طلبه بود اما به یاد ندارم که معمم هم شده بود۰ ایشون گفتن نه معمم نشده بود۰گفتم پس ماجرای این عکس چی هست۰؟۰ این سید مبارک نورانی آهی از دل کشیدن و گفتن حکایتش رو برات میگم۰ فرمودن ایشون هربار که می خواست بره منطقه آخرین کارش این بود که با من خداحافظی بکنه و به رسم ادب به دست من بوسه بزنه۰من هم صورتش رو می بوسیدم و از زیر قرآن ردش می کردم و به خدا می سپردمش تا اون دفعه ای که قبل از عملیات کربلای چهار اومد و به رسم همیشگی دست من رو بوسید و خداحافظی کرد۰نمی دونم چرا این بار ناخودآگاه به یاد خداحافظی علی اکبر با سیدالشهدا افتادم و دلم کربلایی شد۰ به سیدحسین گفتم لحظه ای صبر کن بابا۰ بعد به تاسی سیدالشهدا که در وداع علی اکبر عمامه ی پیامبر رو به سر فرزندش پیچید و روانه ش کرد من هم عمامه ای پیچیدم و بر سر سیدحسین گذاشتم و بوسیدم ش و به خدا سپردمش۰این تنها عکس با عمامه مال همون روزه و سیدحسین رفت و در کربلای چهار به علی اکبر امام حسین پیوست۰ یادش گرامی باد و راهش پر رهرو۰ اگر از خیابان ۲۴ متری به بارگاه علی بن مهزیار رفتید همون عکس با عمامه ی سیدحسین مقابل صورت شماست به او و به آقای قطعه قطعه بدنش حضرت علی اکبر سلام و ادای احترام کنید۰ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1