❣ «گلوله تیربار سنگین دوشکا بدن او را شکافته بود و سعید این نوگلِ۱۵ساله که می‌دانست چقدر بچه‌های گردان دوستش دارند در آخرین لحظات برای اینکه هیچ یک از بچه‌ها متوجه شهادتش نشوند و خللی در روحیه کسی وارد نیاید، در حالی که توانی در بدن نداشت خود را از نیروها دور کرد و در خلوت تنهایی سر بر زمین نهاد و به فرمانده‌اش گفت: برادر! شما را به خدا قسم، به بچه‌ها نگو سعید شهید شد و صورتِ مرا بپوشان تا نیروها به راه خودشان ادامه بدهند که وقت تنگ است». حمید داودآبادی شهید پهلوان سعید طوقی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1