💥🔅💥🔅💥🔅 🕊فرشته نجات ۳ "محمدعلی سرشیری" پهلوان سروقامت و نام آشنای دوران هشت سال دفاع مقدس، قهرمانی است که جوانان امروز دزفول یا نامش را نشنیده اند و یا کمتر از او می دانند.  رادمردی که امروز گمنام و بیمار کنج خانه افتاده است و دیگر حتی نمی تواند پشت فرمان تاکسی زهوار دررفته اش بنشیند و رزقی حلال روی سفره زن و بچه اش بگذارد. «محمد علی سرشیری» قصه ی پرفراز و نشیبی دارد که مثنوی هفتاد من است. ۱۶ مهرماه ۱۳۵۹. «۲۲ ساله» است که اولین موشک های فراگ ۷، محله های چولیان و کَتکَتان و سیاهپوشان و حوالی مخابرات را به تلی از خاک تبدیل می کند و ۶۰ شهید و ۲۰۰ مجروح به جا می گذارند و از آن روز «محمدعلی» می شود فرشته ی نجات.  پیچیده ترین آوارها هم در برابر ایمان و انگیزه ی او کم می آورد و نام «سرشیری» به عنوان «ناجی» روی زبان ها می افتد. مردی که هشت سال در پایتخت مقاومت ایران برای نجات مردم، با آجرها و تیرآهن ها و سنگ ها و شیشه ها می جنگد و گاهی مردم «لودر» هم صدایش می کنند. مردی که گاه شب ها را با یک پتو در پیاده رو خیابان طالقانی صبح می کند که اگر عراق موشک زد، زودتر خودش را به محل حادثه برساند. خودش می گوید آماری دستم نیست اما شاید قریب به ۳۰۰۰ نفر را که زیر آوارها و توی «شوادون» ها و … گرفتار بوده اند نجات داده ام. مردی که با گذشت ایام، تبدیل می شود به یک امدادگر حرفه ای. کسی که مهارتی عجیب و مثال زدنی در یافتن محل مجروحان زیر آوار پیدا می کند و تخصصی بی نظیر در نجات جان افراد گرفتار و حتی بسیاری از افراد را خود با تنفس مصنوعی، به زندگی برمی گرداند. چهره ی او کم کم برای بچه های ارتش و پایگاه چهارم شکاری و بسیج هم شناخته شده می شود و کار به جایی می رسد که هرجا کار امداد رسانی گره می خورد، مردم فریاد می زنند :«سرشیری را خبرکنید» مردی که هرگاه کسی را زنده از زیر آوار بیرون می آورد، از شوق گاهی بالا و پایین می پرد و وقتی با لباس های خونین و پاره به خانه می رود، با آن هیبت مردانه، کنجی می نشیند و از داغ پیکرهایی که از زیر آوار بیرون آورده است، زار می زند. ادامه دارد ⏮ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1