💠همانطور که گفتم احمد رضا فقط آخر هفته ها خونه می آمد، آن دفعه دوشنبه به خونه اومد و لباس هایش غرق خون بود ، مستقیم حمام رفت و برای اینکه مادرم نبینه، خودش لباس هایش را شست
ولی معلوم بود حال خوبی نداره، مادرم ضمن اینکه چایی جلوی احمد گذاشت، گفت احمد جان چت شده مادر ، چرا اینقدر بهم ریخته ای، با بغض و اشک گفت ، مادر از بچه های چند روز پیش از هشت نفرشان فقط نصف گونی جمع کردم
بنده های خدا ، یک میدان مین را جمع کرده بودند و پشت لندکروز گذاشته بودند، و خودشان نیز روی مین ها سوار وانت لندکروز شدند، احمد رضا گفت من با جیپ میول بودم همینکه حدود صد متر از آنها فاصله گرفتم صدای انفجار مهیبی ماشینم را از زمین بلند کرد، وقتی به سمت صدا برگشتم دیدم خمپاره ای دقیقا وسط وانت خورده ، و...
⤵️