❣یادی از سردار شهید هاشم اعتمادی
🌷پدر خانم هاشم, معمار بود. برای سنگ قبر هاشم یک سنگ مرمر سنگین خریده بود, هیچ کس را پیدا نکردیم که بتواند این سنگ را بتراشد. تا اینکه پدر شهید شمس الدین غازی گفت بیارید پیش من.
الحق که زیبا هم سنگ قبر هاشم را تراشید. سنگ قبر را بردیم کنار مزار هاشم, من بودم و پدرخانم هاشم و خواهرم. پدر خانم هاشم که پیر بود و توانی نداشت, من هم آن زمان یک دستم در جبهه آسیب دیده و توان نداشت, خواهر هم که توانی نداشت.
مانده بودیم چه کنیم که بنده خدا گفت بیا حالا یه تلاشی بکنیم, شاید شد. یک سمتش را من گرفتم, یک سمتش را ایشان, بلند کردیم, دیدیم ان سنگ سنگین, انگار پر کاهی بلند شد و روی قبر آمد...
بعد هم حاجی شروع کرد به سیمان کردن و محکم کردن آن. دیدم خواهرم دارد اشک می ریزد. گفتم چی شد؟
گفت چشمم رفت روی هم, دیدم هاشم با خنده آمد و گفت: دیدی سنگ قبر خودم را خودم روی قبرم گذاشتم!
⭐️ستارگان فارس⭐️
@defae_moghadas2
❣