❣آخرين باری كه شهيد اسداله پوركاظم برای مرخصی به بهبهان آمد از همه اقوام و آشنايان حلاليت طلبيد. وقتی خواست به جبهه برگردد به من گفت: «خواهر، يكي از رزمندگان در جبهه در عالم خواب امام زمان(عج) را زيارت كرده و آقا به او گفته كه من در اين عمليات به شهادت مي‌رسم و تا مدتها هم جنازه‌ام مفقود خواهد ماند.» بعد از شهادتش از رفقايش شنيدم كه اين خواب را خود اسداله ديده بود! آنها می گفتند: آن شبی كه او اين خواب را ديده بچه ها برای تبرک لباسش را پاره پاره كردند و هركس تكه ای از آن لباس را بر داشت. شبی كه عمليات رمضان شروع شد در عالم خواب ديدم، در خانه كنار مادرم نشسته‌ام كه ناگهان در خانه به صدا در آمد. رفتم در را باز كنم. برادرم اسداله پشت در بود و ساكش نيز در دستش. گفتم: برادر اينجا چه كار می‌كنی؟ مگر نمی‌دانی عمليات شروع شده؟ تعارفش كردم بيايد داخل خانه. گفتم: مادر هم خانه هست بيا برويم پيشش. گفت: ساكت باش نمی‌خواهم مادر متوجه آمدنم شود. دليلش را پرسيدم. گفت: من آمده‌ام تا با تو خداحافظی كنم و بگويم من و بيشتر بچه‌هايی كه امشب در عمليات شركت كرده‌اند همه شهيد شده‌ايم و فقط تعداد اندكی از ما توانسته‌اند سالم به عقب باز گردند، از الان هم ديگر منتظر من نباشيد كه من بر نمی‌گردم. از خواب بيدار شدم. صداي ناله و زاری‌ام بلند شده بود. اهل خانه و همسايه‌ها دورم جمع شدند و علت پريشانی‌ام را می‌پرسيدند. گفتم: اسداله شهيد شده و ديگر اميدی به آمدنش نيست. خودش اين را به من گفته است. ۲۳ تير ۱۳۶۱درست همان شبی كه اسداله به خوابم آمده بود، در عمليات رمضان در محور كوشك به شهادت رسيد. راوی: خواهر شهید شهید: اسدالله پورکاظم تاریخ ولادت:۱۳۴۲ تاریخ شهادت:۱۳۶۱ محل شهادت:کوشک نام عملیات:رمضان @defae_moghadas2