❣عملیات بیت المقدس بود. گردان ما قرار بود در منطقه فکه، یک عملیات ایذایی انجام بدهد و باعث انحراف نظر دشمن از سمت خرمشهر شود. نزدیک طلوع فجر بود که به منطقه مورد نظر رسیدیم و عملیات شروع شد و تا روز بعد ادامه یافت. نکته ای که بیش از آتش سهمگین دشمن بچه ها را از پا انداخته بود، گرما بود و تشنگی. آن هم در منطقه ای پوشیده از رمل که حتی سایه خاری هم وجود نداشت. در آن جهنم که آتش دشمن و شعله های سوزان خورشید به تمام وجود ما احاطه داشت، هر قطره آب خود مرواریدی قیمتی بود. در اوج درگیری با بعثیون حاج کرامت را دیدم، با لبهای خشکیده اش در بین اسرای عراقی که گوشه ای جمع کرده بودیم و آنها هم از تشنگی در امان نمانده بودند، می گشت و می گفت: « من هو عطشان، من هو عطشان!» به این ترتیب جیره ناچیز آب خود را هم با لب های خشکیده دشمنی که تا ساعتی پیش او را آماج تیر ها کرده بود تقسیم می کرد. 🌷عملیات کوشک بود که حاج کرامت رفت روی مین و 70 درصد جانباز شد. دو پا و بخشی از دستش در اثر انفجار قطع شد. وقتی حاجی را از اتاق عمل بیمارستان قائم مشهد بیرون می آورند، بر لبانش سوره والعصر طنین انداز بود و شعار خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. جانبازی پایان کار حاج کرامت نبود که آغاز راهی بود پر افتخار. هنوز یک سال نشده با همان پاهای نداشته عازم منطقه شد و دوشادوش سایرین جنگید. بعد از جنگ هم افتخارات متعدد ورزشی و علمی و عملی اش زبان تحسین همگان را برانگیخت. قهرمان تنیس روی میز ایران و عضو تیم والیبال نشسته استان فارس. کشاورز نمونه استان و ... 🌷هنوز یک سال از قطع دو پای حاج کرامت نگذشته به جمع تخریب چیان تیپ تازه تأسیس احمد بن موسی(ع) پیوست. حاجی با استفاده از تجریبات و معلومات خود در زمینه مواد منفجره کمک های شایانی را به بچه های تخریب می داد، حتی به صورت فیزیکی در عملیات های تخریب شرکت می کرد. قرار بود یک سری خرج و چاشنی جدید برای تخریب استفاده شود. در تمام مراحل کار حاج کرامت حضور داشت، از خرج گذاری گرفته تا شبکه بندی و انفجار. در هر مرحله پس از آتش زدن خرج آخرین نفر با موتورش که مخصوص جانبازان بود محل انفجار را ترک می کرد. یکی از فرمانده گردان ها تعریف می کرد، پای گودال انفجار ایستاده بودیم. حاج کرامت گفت: «برادر پاهای من را بگیر تا به عمق چاله بروم و نیترات را کار بگذارم!» با تعجب به پاهای نداشته حاجی نگاه کردم و گفت: «شما که پا ندارید!» خندید و گفت: «منظورم این است پاچه شلوارم را بگیر تا داخل گودال بروم!» 🌷برای انجام کاری با حاج کرامت به کازرون و دیدار آیت الله ایمانی رفته بودیم. زمان برگشت، هنوز یک کیلو متر از شهر خارج نشده بودیم که رادیو ماشین در کمال ناباوری خبر پذیرش قطعنامه توسط امام و پایان جنگ را قرائت کرد. حال حاج کرامت قابل توصیف نیست، فقط همین بگویم که تا خود شیراز اشک می ریخت. آرام نشد تا زمانی که امام آن پیام روح بخش خود را دادند، آن زمان بود که با قلبی آرام گفت: رضائاً به رضائک ... 🌹🌾🌷🌾🌹 هدیه به شهید حاج کرامت الله عزیزپور صلوات- ↘️ تولد: سعادت شهر سمت: جانشین تخریب تیپ موسی بن جعفر(ع) شهادت:23/6/1372 – شیراز @defae_moghadas2