خاطره ای زیبا از استاد شهید سیدمهرداد مجدزاده 🔹عملیات والفجر مقدماتی بود و استاد عرفان،فلسفه واخلاق "شهید سید مهرداد مجدزاده" ، پاهای خود را از ناحیه بالای ران ار دست داده بود. وی در حالی که عینک ته استکانی و قرآن جيبی اش را که همیشه باخود همراه داشت رو باز کرده و با خدای خود نجوا می کرد . با اون شدت جراحات و اون حجم اتش عراق صدا زد فلانی!! نمیتوانستم چیزی بگویم چون عقب رفتن امکان نبود اما به ارامی گفتم چیه؟ گفت از این بسته بیسکویت های پوتی بری که ۴ بسته بهم داده بودی.. گفتم خوب! گفت ۲ تای ان را برای دخترم بردم آیا اشکال ندارد؟ پیش خود گفتم خدایا این با این وضعیت که اینچنین ازش خون میره در ذهنش چه میگذره...او از ما بیشتر با دین و حلال و حرام الهی آشنا بود ، معرفت حضور را می دانست، تعهد به بیت المال را می دانست، بیسکویت سهم خودش بود در لحظات اخر سوال کرد که حسابی در دنیا نداشته باشد. آری اولیاء الهی و بندگان خوب خدا حتی در آخرین لحظات عمر و وداع با دنیای فانی دغدغه حساب و کتاب و رعایت بیت المال را دارند و از کوچکترین مسائل که به زعم بسیاری از ما قابل چشم پوشی و یا توجیه پذیر هستند نیز غفلت نمی کنند. روحش شاد و یادش گرامی. @defae_moghadas2