❣یادی از طلبه شهید جواد روزی طلب 🌹جواد می گفت یک رستوران بعد از اهواز بود که بچه‌هایی که برای استحمام و کارهای شخصی به اهواز می‌آمدند، زمان برگشت به آنجا می‌رفتند و ناهار چلو کباب می‌خوردند که قیمت هر پرس غذا بیست و پنج تومن بود. جواد می‌گفت یک روز با حدود بیست نفر از بچه‌ها برای حمام به اهواز رفتیم. وقت برگشت گفتم: بچه‌ها امروز ناهار دعوت من چلو کباب! وقتی همه را دعوت کردم، دست توی جیبم کردم دیدم جیب‌هایم خالی است. چیزی نگفتم به سمت رستوران می‌رفتیم که یک تویوتا کنارم ایستاد. راننده صدایم زد جواد آقا... رفتم به سمتش آشنا بود. در حال روبوسی و احوال پرسی دیدم دست کرد و پولی تو جیبم گذاشت و در گوشم گفت: این پول را یکی از بچه‌ها در شیراز داد و گفت: برسان بچه‌های جبهه خرج کنند! وقتی رفت پول را در آوردم، دیدم پانصد تومن است، دقیق به اندازه پول ناهار هر بیست نفر. یک شعف و شادی خاصی در من ایجاد شد. با همان پول برای همه بیست نفر چلو کباب خریدم. @defae_moghadas2