به یاد شهید ابومهدی(محمد رضا زاهدی) سردار سرافراز سپاه قدس در سوریه و لبنان و اذالنجوم انکدرت هنگامی که ستارگان برجسته جهاد و مبارزه در عالم یک به یک در خون خود فرو می غلتند دغدغه اصلی سال‌های پایانی خدمت ابومهدی: «من همه مشکلم این است که نمی توانم همپای نیروهایم بدوم» دوازدهم یا سیزدهم بهمن 1400 بود، مصادف با ایام دهه مبارک فجر انقلاب اسلامی. ساعت 22 شب؛ بعد از یک کارسنگین و پراسترس بیمارستانی، با پوششی سربی در کنار اشعه،که با امکانات کم همراه با نیاز و تقاضاهای بالای بیماران صورت می گرفت، بخصوص بعد از یک کار دوباره‌ای که بر روی یکی از فرماندهان مظلوم اردوگاه‌های فلسطینی صورت گرفته بود ،که تجربه یک «زندگی پس از زندگی» را پیدا نموده بود، با خستگی زیاد آماده استراحت شبانگاه شدم. اما دقایقی بیش از ورود من به اتاق نگذشته بود که درب اتاق نواخته شد: «تماس گرفته‌اند یکی از بیماران نیاز به ویزیت دارد». الله اکبر! نکند آن بیمار فلسطینی دوباره بدحال شده باشد. به رغم خستگی بسیار، با اضطراب و نگرانی فوراً بلند شدم. با خود می گفتم: «خدا کند کاری نشده باشد و پرسنل مقیم بتوانند بیمار را تا رسیدن ما به بیمارستان و آماده شدن اتاق عمل آنژیوگرافی زنده نگهدارند» چرا که فاصله هتل که بیرون شهر دمشق بود تا بیمارستان زیاد بود. حدود یکساعت زمان می برد. به سرعت آماده حرکت شدم. زمانی که سوار ماشین شدم خوشبختانه متوجه شدم بیمار مورد نظر، فرد دیگری است غیر از بیماران آن روز بیمارستان. نفس راحتی کشیدم که با پدیده فوق‌حادی روبرو نیستم. اما به هرحال بدن خسته و کوفته ناشی از کاری طولانی و سنگین در کنار اشعه و ذهن خسته ناشی از یک استرس طولانی آمادگی کار بیشتری را نداشت. از پذیرش هرکار بیشتر غیراورژانسی اکراه داشتم. مدیر برنامه‌ که متوجه حال و هوای ما بود گفت : این ویزیت آخرشبی، برای معاینه یکی از فرماندهان ایرانی است که ده سال قبل سابقه عمل جراحی قلب باز داشته و اخیرا هم مجدد در سوریه آنژیوگرافی شده است. ✍دکتر محمود ابراهیمی ۱۴۰۳/۱/۱۵ @defae_moghadas2