❣روایت عشق خاطره رفتن شهید سجاد از زبان همسر هربار که یکی از دوستاش شهید میشدند خیلی ناراحت میشد. میگفت:من از دوستانم جا مانده ام ،دعا کن که منم شهید بشم. میگفتم:سجاد الان نه ها،تو سن پنجاه سالگی میگفت:شهادت باید تو نوجوونی باشه میگفتم:بری شهید بعد از تو،بعد از شهادتت من با دوتا بچه چیکار کنم. سجاد همیشه این حرف را به من میزد که تو هم مثل بقیه همسرای شهدا.... @defae_moghadas2