سالروز شهادت 🌷38 سال گذشت. حاج احمد ایزدی از بچه های گردان کربلا اهواز می گوید: 🌱در کربلای 5 حین پیشروی غفلتاً وارد خاکریزهای نونی شکل شدیم و از هر طرف بسمت ما شلیک می شد. انفجار خمپاره در بین بچه ها عده ای را مجروح می کند. 🌱تمام استخوان پا و زانوی علی اکبر شیرین بیرون زده بود و به پوست آویزان بود. ترکش روی زانویش خورده بود. اما علی اکبر فقط ذکر می گفت و کوچکترین ناله ای نمی کرد. دستش هم در بادگیر آویزان بود و وقتی می خواستیم آنرا روی سینه اش بگذاریم آه کوچکی می‌گفت. از این همه تحمل او که رعایت حال همرزمان را می کرد همیشه در شگفت هستم. 🌱مسیر را گم کرده بودیم و اکبر شیرین با انگشتش راه را به ما نشان داد. نمی‌توانستیم جابجایش کنیم و او را برگردانیم. موقع جدا شدن ایکاش به چشمان علی اکبر نگاه نمی کردم. اون نگاهش همچنان در ذهنم هست و مرا آزار می دهد. 🌱علی عُمیره می گوید: ده یا پانزده متر که از علی اکبر دور شدیم برگشتم و دیدم بشکل دراز کشیده دست سالمش را بسمت آسمان برده و دعا می‌کرد. 🌱دو هفته بعد که دوباره پیشروی کردیم و منطقه را فتح کردیم و به پیکر عزیزان رسیدیم متوجه شدیم بعد از رفتن ما عراقی ها رسیده بودند و تیر خلاص به بچه ها از جمله علی اکبر شیرین زده بودند. 🌱علی اکبر شیرین متولد علی آباد در امیدیه بود و در حوزه علمیه امیدیه درس می خواند و به اهواز نقل مکان کردند در منطقه 20 متری شهرداری سکونت داشتند. 🌹شهادت 7 اسفند 65 کربلای پنج.