رزمنده_خرمشهری_با_شلیک_۵_گلوله_توپ_دشمن_هم_از_خواب_بیدار_نشد حسن_آذرنیا یکی از جانبازان و رزمندگان خرمشهری که در زمان اشغال این شهر 21 ساله داشت با یاد شهدای گلگون کفن مدرسه دریابدرسائی از شبی سخن می‌گوید که رژیم بعث عراق این مدرسه را با تمام رزمندگانی که در آن استراحت می‌کردند، به بست. او می‌گوید: روز دهم مهر ۵۹ که درگیری در خط حائل بین ما و دشمن بعثی از گمرک تا منازل پیش ساخت ادامه داشت هر کجا که لازم بود، مانند دیگر رزمندگان به دفاع از شهر می‌پرداختیم، شب که آرامش نسبی در خط میسر شد، جهت استراحت به مدرسه دریابد رسایی آمدیم، من در سمت راست راه پله مدرسه، کنار شهیدان بزرگوار سید_علی_حسینی و تقی_محسنی‌فر دراز کشیده بودم و در سمت چپ راه پله بچه‌های سپاه_آغاجاری از جمله: شهیدان سیدمهدی_مصطفوی و غلامرضا_حیدری اسماعیل_فرهادی و محمد_کرمی، در حال استراحت بودند. در گوشه‌ای در انتهای راهرو مدرسه، شهید_احمد_قندهاری محلی را جهت استراحت در نظر گرفته بود، شدت خستگی او به حدی بود که هنگامی که وقتی همان شب در خواب دشمن بعثی مدرسه را به توپ بست، او هنوز در خواب عمیق بود. یادم هست وسط حمله دشمن گلوله چهارم وقتی به داخل سالن شلیک شده بود، قصد داشتم خودم را به اتاق مخابرات برسانم و از شهید بزرگوار جهان آرا کسب تکلیف کنم و درحالیکه از روی اجساد_شهدا و از میان ابدان تکه تکه شده جانبازان عبور می‌کردم، گلوله پنجم نیز به داخل سالن شلیک شد و من بر اثر نوری که ناشی از شلیک آن گلوله بود برای لحظه‌ای احمد را دیدم که بی‌حرکت در کنج دیوار آرمیده بگونه‌ای که تصور می‌کردم، شهید_شده، قدری او را با نام صدا کرده و با دست تکان دادم تا اینکه تازه آن موقع بیدار شد و از او خواستم سریعا محل را ترک کند. عزیزانی که مظلومانه در مدرسه دریابد رسایی به شهادت رسیدند عبارتنداز: شهیدان_تقی_محسنی_فر و سید_علی_حسینی از سپاه خرمشهر و شهیدان سیدمهدی_مصطفوی ، غلامرضاحیدری، اسماعیل_فرهادی و محمد_کرمی از سپاه آغاجاری. و کسانی که در این شب و در این مدرسه به درجه جانبازی نائل شدند نیز عبارتند از: محمد_گلشن ، علیرضا_روستایی ، حجت_الاسلام موسوی از سپاه خرمشهر و برادران عظیم_نساج ، امیرحسین_خطیبی، خسرو_کاوسی و میثم_بهمئی از سپاه آغاجاری. برای اولین بار از جهان آرا شنیدم که گفت: بچه‌ها! عده‌ای دارند به ما خیانت می‌کنند. سرانجام من به اتفاق شهید قندهاری و رضاکرمی و تعدادی دیگر از همرزمان از مدرسه به سلامت خارج شدیم و درحالیکه سرگردان بودیم و ساعت از یک نیمه شب گذشته بود، خود را در زیرپل خرمشهر یافتیم، در این زمان خودرویی توجهمان را به خود جلب کرده بود، جلو رفتیم و دیدیم، محمد جهان آرا به اتفاق «احمد فروزنده»، است که ظاهرا تازه از اتاق جنگ آبادان برگشته بودند، ماجرا را برای شان تعریف کردیم،که جهان آرا هر ۳ نفر ما را در بغل گرفت و با کلام دل نشینش ما را به صبر دعوت کرد و مایه آرامش ما را فراهم ساخت. فردای آن روز، محمد جهان آرا همه همرزمانش را فراخواند و آن کلام دل نشینش را بیان کرد، جهان آرا، همانگونه که امام_حسین(ع) به یارانش سفارش کرده بود، سخن گفت، از جمله اینکه: اینجا_کربلاست، من حجت خود را از شما برداشتم، هرکه می‌خواهد، می‌تواند برود و هر آنکس که می‌ماند بداند که در اینجا ، اسارت_دارد، مجروحیت هم در میان است ، در این لحظه بچه‌هایی که باقی مانده بودند، هم قسم شده و با جهان آرا بیعت کردند که تا پایان دست از جهاد برندارند، فکر می‌کنم در همینجا بود که جهان آرا گفت: بچه مواظب باشید شهر اگر سقوط کرد آن را دوباره فتح خواهیم کرد، مواظب باشید ایمانتان_سقوط_نکند. یاد دارم در همین روز بود که برای اولین بار من از جهان آرا شنیدم که گفت: بچه‌ها! دارند به ما خیانت می‌کنند. تدفین نیم تنه بالایی شهید محسنی فر زیر گلوله باران دشمن صبح هنگام بود که من به اتفاق احمد محسنی فر برادر شهید تقی محسنی فر به مدرسه مراجعه کردیم و به سختی توانستیم اجساد_شهدا را شناسائی کنیم، احمد اصرار داشت جنازه برادرش را در جنت آباد خرمشهر دفن کند، لذا به اتفاق ایشان در حالیکه تنها نیم_تنه_بالائی شهید تقی محسنی فر را یافتیم، آن را جهت تدفین به جنت آباد بردیم، هیچ امکانی جهت غسل و تدفین نبود، حتی قبری هم حفر نشده و هیچ ابزاری هم برای این کار نبود . دشمن هم به شدت جنت آباد را گلوله باران می‌کرد. در زیر آتش سنگین دشمن تصمیم گرفتیم، در محل کنکاش کرده و جائی که تقریبا گودتر از بقیه جاها بود را مناسب تدفین شهید تقی محسنی فر تشخیص دادیم و بدون هیچ تشریفاتی جنازه این شهید بزرگوار را در زیر گلوله باران شدید بعثی‌ها دفن کرده و از محل خارج شدیم. دوستانیکه به زیارت گلزار شهدای خرمشهر شرفیاب شده و یا می‌شوند اگر دقت کرده باشند قبر_شهید محسنی فر از سایر شهدا فاصله دارد، که دلیل آن همین مطلب بود. @defae_moghadas2