❣مراد از همان اوایل تشکیل بسیج نام نویسی کرده و مرتب برای اعزام به جبهه درخواست می¬داد. اما چندین بار نام ایشان در قرعه کشی در نیامد و هر بار با حالتی افسرده بر می¬گشت. اما نا امید نمی¬شد و می¬گفت: کاش می¬شد پرواز کنم و خود را به جبهه برسانم. وقتی بالاخره نامش برای اعزام در آمد، با اینکه سن و سالی نداشت، شد مقیم کوی جبهه ها و تا زمان شهادت جبهه را ترک نکرد. کمتر زمانی می¬شد که دل از جبهه بکند. یک¬سال از طرف لشکر اسم ایشان برای تشرف به حج داده شد. با اینکه سفر به خانه خدا آروزی هر مؤمنی است، مراد گفت: امروز جنگ در رأس امور است. برادران دیگر بروند و این حقیر را هم دعا کنند! با اینکه پاسدار بود و چه در شهرستان و چه در جبهه مسئولیت های مختلفی داشت، همیشه لباس بسیجی به تن می کرد و می گفت: لباس پاسداری باید بر تن عقیق باشد نه ما بنده خطاکار! 🌷مراد تخریب چی بود و این اواخر مسئول تخریب لشکر. بار ها شده بود که داوطلبانه زیر آتش سنگین دشمن وارد میدان مین شده و پیکر مطهر شهدا را به عقب منتقل می¬کرد. عشق و علاقه ای وافر به شهادت داشت. بعد ازمدت ها به مرخصی آمده بود. آلبوم جبهه اش را باز کرده بود، عکس دوستانش را نگاه می کرد، هر کدام از دوستانش که لباس سرخ شهادت را به تن کرده بودند را با خودکار قرمز نشان دار می کرد و با حسرت می¬گفت: کی می شود روی عکس من خط قرمز بکشید! گفتم: خدا نکند دادش! خندید و گفت: من برای شهادت آماده ام و هر زمان که خداوند مقدر بداند من راضی ام! ☝🏻️ راوی ملک حسین ظاهر نیا(برادر شهید) ⭐️🌷⭐️ هدیه به سردار شهید مراد ظاهرنیا صلوات- شهدای فارس @defae_moghadas2