❣بهار سال 60 بود. مهدی 13 ساله بود. در خوابی رویا گونه،خود را در محضر حضرت امام خمینی دیده بود که بر دستان ایشان بوسه می زند.
اندک پول جیبی اش را جمع کرده و به بهانه زیارت حضرت معصومه(س) از شیراز راهی قم شد. از آنجا هم به تهران آمده بود. پرسان خود را به جماران رسانده بود. به پاسداران محافظ بیت امام گفته بود از شیراز آماده ام می خواهم امام را زیارت کنم!
گفته بودند: نامه یا معرفی نامه داری؟
گفته بود نه، خواب دیدم امام را دیدار می کنم، از روی شوق به اینجا آمدم.
شوق و اشتیاق و خلوصش باعث شد او را پیش آقای انصاری رئیس دفتر امام ببرند. خوابش را برای آقای انصاری گفت بود. حاج آقا روند دیدار های عمومی را برای مهدی گفت و گفت باید صبر کنی تا دیدار عمومی باشد تا بتوانی امام را ببینی. بعد هم نامه ای به مهدی داده بود تا در دیدار عمومی هفته آینده شرکت کند.
مهدی سری به خانه ما زده بود که من در منطقه بودم، بعد هم به شیراز برگشته بود. هفته بعد دوباره با نامه ای که داشت به تهران آمد و به دیدار و سخنرانی امام رفته بود. بالاخره موفق به دیدار امام شده بود. بعد از اتمام سخنرانی امام، در هنگام خروج، محافظی که هفته پیش او را دیده بود، از او خواسته بود که دنبالش برود. آنجا آقای انصاری منتظرش بود. آقای انصاری ایشان را به راهرویی می برد که می بیند حضرت امام ایستاده و چند نفر هم دور ایشان هستند. اشک شوق و شادی روی صورتش پهن شده بود. به نزدیک امام رفت. امام دستی روی صورت مهدی کشیده بود. مهدی هم دست امام را بوسیده بود. اقای انصاری جریان خواب مهدی و اینکه برای دیدار ایشان دوبار از شیراز به تنهایی آمده است را خدمت امام بیان کرده بود.
مهدی به حضرت امام گفته بود: آقا دعا کنید در مسیر الهی شما به شهادت برسم!
امام هم به ایشان گفته بود: اول دعا می کنم پیروز بشوید و بعد هم شهادت نصیبتان بشود!
مهدی انسان تو داری بود. همان طور که از 12 سالگی اهل نماز شب بود و نمی گذاشت کسی متوجه شود، تا زمان شهادت حتی بعد از شهادتش هم بسیاری از دوستان و نزدیکانش از جریان دیدار خصوصی ایشان با حضرت امام خمینی با خبر نشدند.
راوی برادر شهید
🌹🌷🌹
هدیه به شهید محمدمهدی زیبائی نژاد صلوات- شهدای فارس
@defae_moghadas2
❣