عملیات ۲۵ فروردین سال ۱۳۶۰ منطقه شوش دانیال 🌱در صبح روز۲۳ فروردین سال ۱۳۶۰ به من و جهانگیر مرادیان گفتند به همراه برادر عباس که، بعداً متوجه شدیم دانشجو و مهندس بوده و شهید هم شد، برای دیده بانی شیار و سنگر بزنیم. وقتی رسیدیم آنجا تعداد دیگری نیرو هم بودند. شروع کردیم به کارکردن، تپه های شوش گل رس نرم بود. با توجه به فصل بهار هوا هم تقریباً خوب بود. منطقه بکر و دست نخورده بود. دامنه‌ی تپه‌ها سرسبز و بعضاً گلها خودنمایی میکردند. در وجود نیروها، عشق، ایثار، جانفشانی، تلاش کوشش و شجاعت موج میزد. خستگی، ترس،ناامیدی، پژمردگی، دیده نمی‌شید. جزء انجام تکلیف و اطاعت از فرماندهی و ادای دین، شجاعت و شهادت طلبی چیز دیگری در وجود نیروها دیده نمی شد. تنها رسیدن به هدف و قرب الهی مهم بود. 🌱تپه ای بود مانند کله ی قند، که مشرف بود بر منطقه ما باید شیار میزدیم، تابه قله آن می‌رسیدیم. البته قبلاً روی آن کار شده بود و ما باید ادامه می‌دادیم و کار را به پایان می‌رساندیم. همه با دل و جان کار و تلاش می‌کردند. در همین موقع نیروهای عراقی چند خمپاره ۶۰ زدند که کمی با ما فاصله داشت. ولی برادران توجهی نمی‌کردند، همه یک نفس، یک صدا، یک دل و یک هدف شیار می‌زدند. چه روحیه‌ی شادی، چه توکلی، چه عشقی، چه ایثاری در آنجا حاکم بود. واقعاً ستودنی و بیاد ماندنی و فراموش نشدنی بود. زبان و قلم از آن همه گذشت، عشق، انگیزه، ایثار و... قاصر است. واقعاً و حقیقتاً یادش بخیر باد. مدتی در آنجا کار کردیم متوجه شدیم. فردی پیش ما می‌آید. بعداز سلام و احوالپرسی به من گفت باید بیایی با گروه برویم شناسایی. با برادر عباس که مسئول ما بود هماهنگ کردم و همراه آن برادر به سنگرها رفتیم. وقتی رسیدیم دیدم گروه تقریباً ۱۲ نفره همه آماده مسلح، دارای مهمات لازم، من هم به گروه اضافه شدم. فرمانده شجاع،دلاور ما سردار یحیی هاشمی، معاون ایشان پاسدار مخلص، شجاع، سلمان حاجوی، مسعود پیشبهار، زنده یاد حاج لطف الله حسینی، علی آذرگه، غلام سپیده دم، شکراله کرمی، یدالله محمدرضایی و ... همه به خط شدیم. ✍امیر فروزی @defae_moghadas2