❣
آمبولانس تی.بی.تی
توی بیمارستان صحرایی دوش گرفتیم و آمپولی زدن و سرمی وصل کردن. غیراز این کاری برای درمان شیمیایی ازشون برنمیآمد. گفتن باید به برای ادامه درمان به اهواز برید. هرچه گفتم من حالم خوبه باید پیش نیروهام برگردم. گفتن نمیشه باید به اهواز بری. حتماً پیش خودشون گفتن هنوز بدنت داغه حالیت نیست. زورم بهشون نرسید. گفتم میرم اگه مشکلی نبود برمیگردم. کل گردان ما یعنی فجر بهبهان در جاده شهید صفوی شلمچه شیمیایی شده بود. مجروح زیاد بود و آمبولانس کفاف نمیداد. گفتن باید با اتوبوس برید. اتوبوس ۳۰۲ تی.بی.تی بود. از در جلو سوار شدم. صندلی نداشت. پتویی کف پهن کرده بودن. مثل دوران بچگیمون که توی یه اتاق ردیفی کنار هم میخوابیدیم دو طرف اتوبوس کنار هم مجروح خوابیده بود. فقط بجای فضولی کردن و نیشکون گرفتن و سُک زدن به همدیگه، آه و ناله همه بلند بود. همه سیاه و سوخته بودن. عُق میزدن و بالا میآوردن. تاولهای خردلی روی بدن در حال نمایان شدن بودن. تاولهای ریز و درشت. بعضیا چنان عُق میزدن که دل و رودهشون بالا میومد. بعضیا از درد و سوزش به لرزه افتاده بودن. یکی آنقدر عُق زده بود میگفت بچهها شکمم پاره نمیشه؟ دلم به حالش سوخت. کاری از دستم برنمیآمد.
جایی برای خوابیدن من نبود. اتوبوس کیپ تا کیپ مجروح خوابیده بود. مثل شاگرد راننده توی رکاب نشستم. هنوز حالم بد نشده بود. امید برگشت داشتم. هرچند که همه نیروهای گروهانم شیمیایی شده بودن. اما هنوز عمق فاجعه رو نمیدونستم. میگفتم چیزی نیست برمیگردیم. صدای آشنای کسی به گوشم خورد. محمود پنجهبند جانشین گردان بود. سردش شده بود. میگفت سردمه. سراغش رفتم. از سرما میلرزید. پتویی بیکار پیدا کردم و رویش کشیدم. سرجایم برگشتم. نزدیکیهای اهواز بود. حالم بد شد. دل و رودهام بالا آمد. در تمام عمرم اینقدر و به این شدت عُق نزده بودم. به قول آن دوستم فکر میکردم شکمم در حال پاره شدنه. امیدم رو از دست دادم. با این وضع شرکت در عملیات کربلای پنج رو از دست میدادیم. بالاخره آمبولانس تی.بی.تی با آه و ناله و درد و رنج ما وارد اهواز شد. تا نقاهتگاه باشگاه گلف ما رو همراهی کرد و رفت. وارد نقاهتگاه شدیم. وارد شدن همان و حدود دوماه در بیمارستانهای تهران ماندن همان. آخر هم خوب نشدیم که نشدیم. بعداز ۳۹ سال هنوز هم درگیرش هستیم. گاهی از درد چشم. چندسال یکبار پیوند قرنیه. سرفههای مدام و تنگی نفس. اعصاب خراب و خط خطی. غم و غصه جاماندگی.
والسلام
✍ حسن تقیزاده بهبهانی
@defae_moghadas2
❣