به نام خدای توانا پشت سر را نگاه کن کمی آن روزها را مرور کن گاهی در سنگر ایامی در دو کوهه ، کرخه ، کوزران یا کارون زندگی در زیر چادر چای در کتری لیوان ، شیشه های مربا بود . صبحگاه ، صف به صف ، آماده و‌ قبراق نیمه شب به اشک و آه نماز شب خواندن عادی بود کامیون سواری تا نزدیک خط زیبا بود آیه الکرسی می‌خواندیم همه صدای خمپاره معمولی بود صدای ته قبضه هم عادی بود خاک نشینی رسم ما سنگر نشینی هم زیبا بود نیمه شب ، سنگر کمین و چشمانی بی‌خواب به وقت حمله ندای الله اکبر زیبا بود تیر ها مأمور بودند ترکش و موج ، بوی سیر و تخم مرغ ، شیمیایی ، گاز خردل یا اعصاب همه ، مأمور بودند تک و‌ پاتک خط نگه داشتن هم روزی بود . گشنه و‌ تشنه جان دادن دست و‌ پا دادن و گاهی چشم همه مال خدا . ادعایی نداشتیم برای هم جان می دادیم . به زیر باران یا برف گاهی در آفتاب داغ خوزستان شلمچه ، فکه و مجنون مقابل دشمن ایستادیم ما خوشبخت ترین پسر ایران بودیم اما اکنون هنوز هستیم با همان پیمانی که با پیر جماران بستیم این بار با سید علی هستیم تا آخر ... هستیم @defae_moghadas2