دل‌نوشته‌ای به یاران شهید | نجوا با امین 🌹برادر مجاهد و بزرگوار، سلام صبحکم الله بالخیر والسرور 🌹نوشته‌ات را دوبار خواندم. هر واژه‌اش مثل شعله‌ای بود از آتش روزهایی که با ایثار و ایمان آمیخته بود. نمی‌دانم چگونه باید از آن همه مجاهدت، رنج، غرور، افتخار و زندگی در جوار شهیدان سخن گفت. حقیقتاً زبان قاصر است. تنها خداوند متعال است که می‌تواند به امثال شما و آن عزیزان پاداشی درخور ایثارشان عطا کند. 🌹چه بگویم؟ که هرچه باید گفت، پیش‌تر در آیات جهاد و شهادت آمده است. ما را تنها وظیفه بهره بردن باقی مانده. امیدمان این است که دوستان شهیدمان اکنون در رضوان الهی، از نعمات بی‌نهایت پروردگار روزی می‌گیرند و دست ما را نیز خواهند گرفت، ان‌شاءالله. 🌹چند روز پیش، وقتی برادر حجت‌الله ابراهیمی عکس شهدای این ماه را در گروه گذاشت، ناگهان دیدم چهل‌وسه سال از شهادت امین می‌گذرد… و هنوز نبودنش را حس می‌کنم. 🌹با خود زمزمه کردم: امین، کجایی؟ الان به یاری‌ات نیاز دارم... و آن‌گاه، در خلوت نجواهای خودم، بغضم شکست. هق‌هق گریه‌ام، مثل اشک‌هایی که آرام ولی بی‌اجازه روی صورتم غلتیدند. 🌹ای خدا... به حق شهداء، ما را از گرفتاری‌ها، بلاها، جنگ‌های تحمیلی، لغزش‌ها و گناهان، نجات بده. و عاقبت ما را خیر گردان. آمین یا رب العالمین @defae_moghadas2