سفرنامه اربعین سال ۱۴۰۰ قسمت سوم: در این همایش هرکه هرچه داشت با خود آورده بود. هیچ گونه بخل و خساستی نبود. یکی فقط چای در حد توانش بود. همین را با تمام وجود انجام می‌داد. یکی آب دادن در توانش بود. هیچ کس را تشنه نمی‌گذاشت و با التماس آبی خنک به تو تعارف می‌کرد. یکی توان غذا دادن داشت همه دار و ندارش را خرج این راه کرده بود. در این همایش ایثار موج می‌زد. همه از عشاق حسین به بهترین وجه و با خلوص کامل پذیرایی می‌کردند. سختی بود. هوا گرم بود. بعضی جاها کمبود بود، اما هیچ کس اعتراضی نداشت. انگار همه برای سختی کشیدن آمده بودند و فقط هدفشان رسیدن به معشوق بود. هرکه آمده بود از همه چیزش گذشته بود. یکی بهترین ماشینش را در دل بیابان رها کرده و پا در جاده عاشقی گذاشته بود. یکی برای کرایه ماشین هرچه می‌گفتند می‌داد تا خودش را به معشوق برساند. در آنجا غرور و تکبر معنا نداشت. اگر لازم بود در دل خاک هم می‌نشستند. هیچ کس نمی‌گفت من روی خاک بنشینم؟ حتی اگه لازم بود روی خاک هم می‌خوابیدند. در آنجا تنها هدف رسیدن به حسین بود. کسی در فکر آسایش و راحتی خودش نبود. قدم قدم که به حریم عشق نزدیک می‌شدیم برای رسیدن به معشوق حریص‌تر می‌شدیم. وارد شهر کربلا که شدیم دیگر نیازی به مرثیه خوان و روضه خوان نبود. در و دیوار و زمین برایت روضه خوان می‌شود. زمین برای تو می‌گوید از لحظه‌ای که حسین با اهل‌بیتش وارد شد و پرسید نام این سرزمین چیست؟ گفتند: قازریه گفت: نام دیگرش گفتند: نینوا گفت: نام دیگری هم دارد؟ گفتند: کربلا نام کربلا را که شنید گفت اینجا جایی است که ما را به قتل می‌رسانند. اینجا جایی است که اهلبیتم به اسارت می‌روند. وقتی به حرم و به بین الحرمین نزدیک می‌شوی دلت به تاپ تاپ می‌افتد. چشمت که به بارگاه ملکوتی عباس می‌افتد، بی اختیار اشکت جاری می‌شود. بیاد تشنگی طفلان. بیاد تنهایی حسین. بیاد علمدار کربلا. بیاد دستان بریده سقا. بیاد ایثار و فداکاری ابوالفضل. بیاد همه روضه‌هایی که تا کنون شنیده‌ای. گریه‌هایت که تمام شد باید با خودت حساب و کتاب کنی. ببینی در این پیاده‌روی مرامت مرام عباس بود؟ ایثار عباس در وجودت بود؟ در زندگی‌ات عباسی زندگی کرده‌ای یا همیشه فقط خودت را در نظر گرفته‌ای. اگر عباسی بوده‌ای پس با خیال راحت پا در حرمش بگذار و با افتخار زیارتش کن. اگر نبوده‌ای باهاش قرار بگذار که از این پس مثل عباس زندگی کنی. حال که از پاسبان خیمه‌های حسین اذن دخول گرفتی به زیارت معشوق برو و بگو ارباب مرا هم بپذیر. بگو با سختی آمدم. با عشق آمدم. با همه وجود آمدم. بگو مولای من اگر آن موقع نبودم که ندای هل من ناصرت را پاسخ گویم اما اینک با تمام وجود گوش بفرمان و پای در رکاب فرزند برومندت حضرت مهدی هستم. قول می‌دهم چون کوفیان بی‌وفایی نکنم. تا پای جان در پای پیمانم بمانم و بمان. با عملت. با در صحنه بودنت. با تمام وجودت. از خدا بخواه که در این پیمان کوفی مسلک نباشی و عباس‌وار با جانت پای پیمانت بمانی. حال که سرشار از عشق مولا شدی به یاد همه شهیدان حضرت را زیارت کن. با ادب سلامی به نیت‌شان بده و آنها را در این همایش شریک کن. والسلام ✍حسن تقی‌زاده بهبهانی @defae_moghadas2