❣با تعجب، در سکوت نگاهش میکردم. گفت: مادر من میدانم که شهید میشوم، اما دوست ندارم جسدم برگردد تا مردم من را روی دست بگیرند و به تو بگویند گل پرپرت برگشت!
باز سکوت کردم، او هم دوباره گفت: دوست ندارم حتی جنازهام برگردد.
با چشم پر اشک، با نگاههای ملتمس در سکوت نگاهش کردم و او مصمم باز گفت: مادر من شهید میشوم و دوست ندارم دیگر برگردم!
و من سکوت کردم و اشک ریختم و او باز رفت، مدتی بعد چند قطعه عکسی که در جبهه گرفته بود برایم آمد، اما خودش برنگشت تا حدود 25 سال بعد.
🌷بعد از مفقودی اش، خواب دیدم در حیاط بزرگ و زیبایی هستم، محمد لبه حوض زیبایی نشست و گفت مادر کنارم بشین. نشستم. گفت چند سوره می خوانم با من تکرار کن!
گفتم من سواد خواندن و نوشتن ندارم.
گفت من میگویم با من تکرار کن!
شروع به خواندن سوره هایی از قرآن کرد و من تکرار می کردم و هم زمان احساس می کردم که آنها را حفظ می شوم.
وقتی از خواب بیدار شدم، همان آیات و سوره ها را می توانستم از حفظ بخوانم!
🌹🌷🌹
هدیه به شهید محمد پاسالاری صلوات- شهدای فارس
@defae_moghadas2
❣