❣
بعد از شهادت اومد و مادرش رو آروم کرد
🔹 پدرش اومد و بهم گفت:
خانوم! من و شما دیگه پدر و مادر شهيد شديم... ایشون خوشحال بود، امّا من تا شنیدم پسرم شهید شده، بيهوش شدم. تا اینکه اورژانس اومد و من رو به هوش آورد.
🔹 توی همین حین يه لحظه خوابم برد و ديدم كه پسرم [غلامعلی] با لباس سفيد اومد؛ دستش رو روى صورتم گذاشت و گفت:
مامان! مامان! گفتم:
جانِ مامان! چى شده؟ شما كه شهيد شدى... گفت:
میدونی اين چه لباسیه كه خريدم؟ اين لباسیه كه با قطره قطرهی خونم خريدم... تا خواستم فرياد بزنم
🔹گفت:
مامان! هر زمان كه ياد من افتاديد دستتون رو روى قلبتون بذاريد، سورهی والعصر رو سه مرتبه بخونيد، قسم مىخورم كه خدا بهتون صبر میده...
شعید غلامعلی[هادی] چرخنده
@defae_moghadas2
❣