📌
فرمانده ی دلها؛خاطره ای از شهید "مهدی باکری"
🔸
در عملیات بدر، به من مأموریت دادند یک پست امداد شناور روی آب بسازم تا مجروحها را بتوانیم منتقل کنیم.
🔹
اولش برایم خیلی سخت بود، اما با استفاده از پلهای خیبر یک سازه شناور درست کردیم و روی آن سنگر زدیم. وقتی فرمانده آمد و دید، خیلی تحسین کرد.
▪️
بعد دستور داد دو تا از سنگرهایی که با چهل شبانهروز زحمت و آوردن خاک در تاریکی ساخته بودم، به یگان دریایی و تدارکات داده شود.
▫️
دل کندن از آنها خیلی سخت بود، اما وقتی فرمانده پیشانیام بوسید و پرسید: «میدهی؟» با همه سختی گفتم: «بله هر سه را می دهم.» گفت: «همان دوتا کافی است.»
□
این رفتار در دلم نشست و هیچوقت فراموش نکردم. آن فرمانده آقا مهدی بود؛فرمانده ی دلها بود. کسی که نه با حرف، بلکه با رفتارش به ما یاد میداد چه باید بکنیم.
🔻
من آن زمان جوانی بیستساله بودم و تازه شخصیت میگرفتم. هر چه خوبی در وجودم هست، از او یاد گرفتم. آقا مهدی برای همهی بچههای لشکر یک الگو و پناه بود، و تا روز شهادتش در قلب ما ماند.
راوی: مرحوم دکتر اسماعیل جبارزاده
#شهید_مهدی_باکری
#خاطرات_شهدا
ای شهیدان با شما عهد می بندیم تا در راه شما قدم برداریم
چون راه شما ، راه حسین ابن علی ابن ابی طالب است
@defae_moghadas2
❣