❣قرار بود با پسرم سید محمد کاظم به جایی برویم، کنار خیابان با هم منتظر تاکسی ایستاده بودیم که دیدم سید کاظم دستش را کنار صورت من آورد و یک تار مو که از چادر و مغنه ام بیرون آمده بود را با انگشت گرفت و محکم کشید و کند! گفتم: چی کار می کنی کاظم، دردم گرفت! گفت: ببخشید مادر، اما این تار مو دیگر به درد نمی خورد، تار مویی که نامحرم آن را ببیند دیگر مو نیست، باید آن را دور انداخت. قربان صدقه ام رفت و گفت: مادر الان دردت آمد بهتر از این بود که در قیامت به خاطر همین تار مو عذاب ببینید! 🌸🌱🌸 🌸🌼🌸 هدیه به شهید سید محمدکاظم دیده ور صلوات،، شهدای فارس @defae_moghadas2