🍃🌸
#رویای_صادقه
نشسته بودم با خودم تا تنهايي ام را با دلم قسمت كنم . . .
درب باز شد جواني غرق در نور وارد شد به راحتي نميتوانم نگاهش كنم بر لبانش اما تبسمي نبود ، با نگاهي عميق تمام وجودم را تسخير نمود ،
بلند شدم و به احترام ايستادم ،
كمي جلو آمد و گفت: برويم ،
گفتم كجا ،
گفت : پيش بچه ها ، پيش آنها كه دل نگرانيت را ميدانند . . .
در گرداب شك و ترديد چون زورقي شكسته به دور خودم پيچ و تاب مي خورم و او چون ناخدايي مطمئن ايستاده بود به تماشا ...
👇👇