🍂 بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم 🌿نوزادی در آغوش مجروحین زمانی که جنگ شروع شد، دو روز بود زایمان کرده بودم و توی مرخصی بودم. حدود یک ماه بعد برگشتم بیمارستان. چون توی اندیمشک کسی را نداشتم تا از بچه مواظبت کند او را هم با خودم بردم. وقتی رسیدم از دیدن فضای بیمارستان که سنگربندی شده بود وحشت کردم. مجروحین زیادی توی اورژانس بودند. برای اینکه بتوانم کار کنم، بچه را بغل مجروحینی که وضعیت بهتری داشتند می‌گذاشتم و خودم می‌رفتم تا به بقیهٔ مجروحین رسیدگی کنم. موقع کار چشمم به بچه بود تا اگر گریه کرد بروم آرامَش کنم. گاهی می‌دیدم مجروحی که بچه را به او سپرده بودم، با او بازی می‌کند. وقتی بچه بی‌قراری می‌کرد می‌رفتم بهش شیر می‌دادم و پوشاکش را عوض می‌کردم و وقتی آرام می‌شد باز او را به مجروحین می‌سپردم و می‌رفتم به کارهایم می‌رسیدم. بچه‌ام به خاطر بوی خون و مواد درمانی به شدت دچار حساسیت پوستی شده بود اما مجبور بودم او را با خودم به بیمارستان ببرم. راوی: بهیار تاریخ مصاحبه: ۳۰مهر۹۶ تهیه و تنظیم: 🔸 کانال حماسه جنوب، شهدا @defae_moghadas2 🍂