🌸🕸🌸🕸🌸
💢اسماعیل عشق
🌹به لشکر بدر مأموریتی داده شد تا در جزیره «صالحیه» واقع در منطقه عملیاتی کربلای ۵ به اهداف تعیین شده دست یابد. صبح (٢٨ دی ماه ١٣۶۵) بود که سردار مرا صدا زد و گفت: «آماده شو تا برای شناسایی به سمت محور برویم».روز قبلش آن جا را دیده و شناسایی کرده بودم؛ اما او برای اطمینان بیشتر، بر آن بود تا خود منطقه عملیاتی را پیشاپیش ببیند. یک دستگاه موتور سیکلت ٢۵٠ را آماده کرد و گفت: «برویم».گفتم: «من با این موتور سنگین آشنا نیستم».
🌹وی بدون درنگ، خودش فرمان موتور را به دست گرفت و من هم پشت سرش نشستم و حرکت کردیم. خورشید اوج گرفته بود و اندک اندک به ظهر نزدیک میشدیم. در حین حرکت به او میگفتم: «دیروز شاهد بمباران هواپیماهای دشمن در پنج ضلعی شلمچه و خسارتهای وارده به نیروها بودم. شما که به قرارگاه میروید، به مسئولین گوشزد کنید تا از این خسارات ـ که به سبب تراکم زیاد پدید میآید ـ پیشگیری و چارهاندیشی کنند».
🌹سخن که به این جا رسید، سر و کله هواپیماهای دشمن پیدا شد. ما بودیم و بمبهای خوشهای که در کنارمان فرود میآمد. در اثر آن من و ـ شاید ـ آقا اسماعیل زخمی شدیم. در آن غوغای بمب و صدای مهیب انفجار، سردار پا روی ترمز زد و بنا به توصیه او، هر دو به کانال بتونی دژ شلمچه رفتیم.
🌹هنگامی که در کانال به سمت سنگری در حرکت بودیم، هواپیماها هر چه موشک و راکت داشتند، به ما شلیک نمودند. با انفجار راکتی در کنار کانال، دیواره بتونی آن بر سر ما فرو ریخت. لحظاتی گرد و خاک غلیظی از آن جا برخاست؛ وقتی که فرو نشست، اسماعیل را صدا زدم، اما پاسخی نشنیدم.
راوی: اسماعیل بهمئی
حماسه جنوب شهدا
@defae_moghadas2
4⃣
🌸🕸🌸🕸🌸