جبهه ها هم حال و هوای خاصی داشتن✨. هر موقع دلم از دوری دوستان و شرایط یک نواختی شهر می گرفت با هزار خواهش و تمنا به خط می رفتم و روحمو جلا می دادم💞😭. خب برا من یکم سخت می گرفتند و فکر می کردند می تونن جلو تقدیر الهی رو بگیرند😏. اون روز هم همین اتفاق افتاد. به جبهه سوسنگرد رفته بودم تا دوستان عزیزم رو ببینم😍. همونجا بود که متوجه شدم قراره عملیاتی بکنند. نمی خواستم بدون اجازه فرموندهی وارد عملیات بشم😔. به شهر اومدم و یک راست به سراغ عباس آقا رفتم. خیلی اصرار کردم که منو بذاره برم برا حمله ولی خیلی سخت گرفت . خب منم کوتاه نمی اومدم و دوستان دیگه هم رسیدند و اصرار چند برابر شد. ✊ 1⃣2⃣