🍂 🔻 شهید ابوجمال در عملیات بدر شهید ابوجمال ظاهراً با گردان کربلا عازم شده بود. در یکی از روزها که برای کاری با قایق به عقب می آمدیم تعدادی مجروح که یکی از آنها ابوجمال بود، سوار کردیم و به راه افتادیم. بعد از ورود به یک آبراه کم کم مسیر باریک شد و خود را در بین انبوه نیزار تنها دیدیم. گم شده بودیم و در شدت آتش دشمن نمیدانستیم به کدام طرف باید برویم. یکی می گفت به چپ برویم، دیگری می گفت آنطرف دشمنه به راست برویم. در این حین ابوجمال همچنان آرام و بی صدا فقط نگاه می کرد و هیچ اظهار نظری نمی کرد. مقداری توقف می کردیم و موتور را از کار می انداختیم تا شاید صدای موتور قایق بچه های خودی را بشنویم، ولی هیچ صدایی جز انفجار بگوش نمی رسید و ابوجمال همچون هور، سکوت کرده بود و با آرامش خود را در تصمیم گیری به ما که از او کوچکتر بودیم سپرده بود. آنقدر آمدیم تا به ده یا بیست متری آبراهی رسیدیم که بسیجی ها با سربند و سروصدا در رفت و آمد بودند. نی های زیادی دور پروانه موتور گیر کرده بود. در بالا آوردن موتور و هندل زدن های مکرر شمع موتور هم شکسته شد و دیگر ما بودیم و نیزار بود و تعدادی مجروح که صدایمان به کسی نمی رسید. به پیشنهاد ابوجمال هر کس تعدادی نی را در دست می گرفت و قایق به آن سنگینی را رو به جلو حرکت می داد تا بالاخره به آبراه رسیدیم و با گرفتن قطعه ای، موتور را راه انداختیم و به درمانگاه پد هشت رسیدیم و مجروحین را منتقل کردیم. و هیچگاه چهره مصمم، معنوی و آرام شهید ابوجمال در آن شرایط سخت از ذهنم پاک نشد. جهانی مقدم @defae_moghadas2 🍃🌺